۱۳۸۶ بهمن ۲۹, دوشنبه

آقاي نابوکوف
گزيده اي از يادداشت " هانا گرين" يکي از دانشجويان نابوکوف در مورد تدريس او
از کتاب " ولادمير نابوکوف" ويرايش پيتر کنل
برگردان:علي گرجي
ادامه..
نابوکوف ميگفت تولستوي به اخلاق اهميت ميداد و اخلاق گرا بود. ا و علاقمند به جستجو در راه حقيقت بود. براي روسها حقيقت همراه خوبي نيست . نابوکوف ميگفت ؛هيچ مولف ديگري نتوانست حقيقت هنري خلق کند طوري که بتواند مردم را بهم نزديک کند اما تولستوي با نوشتن " جنگ و صلح " اينکار را کرد. تولستوي خودش در کتاب ديده نمي شود مثل خدا ؛ او هيچ کجا نيست و همه جا هست.
نابوکوف ميگفت تولستوي بدون اينکه خود بداند در مسير درستي بود . او بر خلاف ديگران نسبت به همه چيز احساس عميقي داشت. تولستوي بسيار با احساس بود و از اين لحاظ يک ابر مرد بود. در پنجاه سالگي وجدانش باعث شد تا از داستان نويسي دست بکشد . او نميگذاشت که وجدانش با طبيعتش معامله کند و به خاطر همين هم صدمه ديد. او فکر ميکرد که هنرش ضد خدائيست براي اينکه بر اساس تصور استوار بود. او تازه وقتي که به خلاقيت کامل رسيده بود تصميم گرفت ديگر داستان ننويسد. او هنرمند را در مقابل فيلسوف قرباني کرد.او گفت؛ تمام چيزهائي را که نوشته دروغ است ؛ اينکه تنها خدا ميتواند خلق کند .اما او در قلب خود بعنوان يک هنرمند زيست و در پايان زندگيش نتوانست نياز به خلق کردن را در خود به زنجير بکشد و در آخرين داستانش ميگفت , در مورد حقيقت نمي توان سخن گفت بلکه بايد آنرا کشف کرد.
تولستوي ميخواست دنباله اي در ارتباط با جنگ و صلح بنويسد ؛ ادامه اي در مورد پير؛ ناتاشا و تاريخ . اينکه پير به جنبش دسامبريستها پيوست و در قسمتي مينويسد ؛ ناتاشا تا سيبري پير را دنبال ميکند و وقتي به خانه ميرسد که ديگر پير زني شده است و چشمان سياهش به فاصله هاي دور خيره شده بود و در اطاقي مينشست و به زندگي سراسر از عشق خود مينگريست و انتظار هيچ چيز ديگري را نداشت . ناتاشا خود را به اينراه معطوف کرده بود و با اينکه زرد و غمگين بود اما سراسر بزرگي ؛ شکوه و عشق بود.
تولستوي رزهاي بهشتي را با زندگي روسي ميبافت.
ادامه دارد.....
"چاپ مطالب مربوط به نويسنده اين سايت بدون اجازه نويسنده غير قانوني ميباشد."ع-گ

هیچ نظری موجود نیست: