۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

تاشورا و آسوعا در ايران

امروز روز کريشمس است در اينطرف و آنطرف تاشورا و آسوعا.آنطرف عزاداريست , اينطرف شرابخواري. مردم امروز توپخانه را به توپ بستندو شوتهاي سنگيني به دروازه خامنه اي زدند.قم امروز در ميان انبوه مردم گم شد . خبر آمد که دختر بن لادن شش ساله که با سرداران سپاه در خيابانهاي تهران حال ميکرده و دولت مردم فريب نه تنها آنان را فريب داده بلکه مردم ايران را بيشتر اوقات فريب داده و باعث اوقات تلخي مردم شده. با فوت آيت اله منتظري اصفهان همه جهان شد و خدا نکند بلايي به سر آيت اله موسوي اردبيلي و موسوي تبريزي بيايد آنوقت تبريز لبريز از آذربايجان خواهد شد. احمدي نژاد با نشستن روي صندلي روبروي خبرنگار کانال چهار انگليس و با دروغهاي شاخدار باعث شد تا خبرنگار نامبرده را پس از مصاحبه به تيمارستان ببرند . من خودم هم پس از شنيدن مصاحبه و آنهم بفا صله بسيار دور و نه نزديک , چون خبرنگار مات و مبهوت شدم و حالم بهم خورد و راهي بيمارستان شدم و و قتي داستان را به دکتر گفتم او مرا از خواندن مصاحبه هاي احمدينژاد بر حذر داشت.

۱۳۸۸ فروردین ۶, پنجشنبه

تراژدي ايرانيان در خارج

روز اول دادگاه:
صحنه دادگاه:قاضي - منشي دادگاه- گزارشگر دادگاه - دادستان- وکيل تسخيري - پليس حفاظت دادگاه- متهمين و جمعيت حاضر در دادگاه
دادگاه: نام متهم آقاي "ب"را اعلام ميکند.
متهم در حاليکه در پايش زنجير دارد پشت شيشه در جايگاه متهمين و در کنار پليس ايستاده است.
مترجم به جلوي دادگاه ميرود و ميگويد: عاليجناب براي ثبت در دادگاه نام من .....است و مترجم رسمي زبان فارسي و امروز مترجم آقاي " ب" هستم.
قاضي : بگذاريد مترجم سوگند ياد کند.
مترجم به سوي جايگاه (تريبون) شهود ميرود
منشي دادگاه : آيا با قرآن سوگند ياد ميکني يا با انجيل و يا با دست , با کدام؟
مترجم: با دست
منشي دادگاه: لطفن دست راست خود را بالا بگيريد.
مترجم دست راست خود را بالا ميگيرد.
منشي دادگاه:آيا سوگند ياد ميکني همه آنچه را در دادگاه مطرح ميشود به ا ندازه توانت به فارسي و انگليسي ترجمه کني و خداوند ياريت کند ؟
مترجم: سوگند ميخورم.
قاضي: بفرمائيد درکنار آقاي "ب"
مترجم در کنار متهم قرار ميگيرد , سلامي ميکند و به متهم ميگويد که مترجم شما هستم و بعد رويش را بسوي دادستان, وکيل تسخيري و قاضي و منشي ميکند.
وکيل تسخيري: عاليجناب, آقاي "ب" ضامني ندارد , بنابراين درخواست ميکنم که آقاي "ب" در روز جمعه همين هفته مجددن به دادگاه برگردد.
متهم آقاي "ب" : چرا مرا آزاد نميکنند؟ الان بيست و چهار ساعت است که در اينجا هستم . مگر بعد از 24 ساعت آزادم نميکنند؟
وکيل تسخيري : افراد خانواده , دوست يا آشنا ئي ؟, بايد ضامن بياري.
متهم: من در اينجا کسي را ندارم.
وکيل تسخيري رو به قاضي: عاليجناب , تقاضا ميکنم آقاي "ب" روز جمعه به دادگاه برگردد.
پليس , متهم آقاي " ب" را با اشاره فراميخواند.
مترجم: حرفها را متوجه شدي ؟ اگر ضامن نياري ترا در زندان نگهميدارند.
در حاليکه پليس متهم را به زندان ميبرد, آقاي "ب" به قاضي و دادگاه و مترجم ملتمسانه و هاج و واج نگاه ميکند .
دَ ر زندان سکوت دادگاه را ميشکند و پشت سر متهم آقاي " ب" بسته ميشود.
اما پرونده هنوز باز است

ادامه ..........

۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

روز والن و تينا

ديروز نه , پريروز روز عاشقان بود. روز جهاني عشق. روز اتحاد عاشقان عالم بر کلمه عشق و به پرواز در آوردن احساس .روز غلبه قلب بر عقل و روزي که تمام ايستگاهاي آتش نشاني جهان به حالت آماده باش در آمده بودند تا در جائي اگر در تنهائي عشقي ميسوخت خاموشش کنند. روزي که بسياري از سيمهاي تلفن بخاطر گرمايش بسيار احتمال سوختن و آتش گرفتن آنها ميرفت و گوشي تلفنها از گرمايش تن و صدا داغ ميکرد و دود از آن بر ميخواست و آژيرهاي خانه ها قطع نميشد. دم آن سيد والا گرم که عاشقي را دوست ميداشت , منظورم سيد والنتين يا سينت والنتين است. روز والنتين روز برافراشتن پرچم قلب است , روز بلند کردن و حمل آن پرچم و به احتزاز در آوردن آن بر بلنداي ( قله )فکر . روز تجد يد پيمان و تجديد قواي عشق . روز بازسازي درون بر زَشتيهاي برون. روزي که آمبولانسها آژير کشان براي نجات عشق بسرعت از خيابانها رد ميشدند.روزي که ميليونها سيم تلفن سوخت . روزي که شماره 911 از حد شمارش گذشت . روزي که آتش عشق از هر گوشه اي زبانه ميکشيد و يک اقيانوس آب هم براي خاموش کردن آن کافي نبود. روزي که هيچ قلبي نبايد قلب ديگري را بيآزارد. چونکه روز والنتين روز سوختن است.

در اين روز ، قلب من ،
نا منظم ميزد
و در کنترل مغزم نبود
شورش کرده بود
ميخواست آزاد باشد
و آزاد بود.
براي خودش آهنگ ميساخت
و مينواخت.
منهم آنرا بحال،
خودش گذاشته بودم
آخر آن روز،
روز خودش بود.
مغز کاره اي نبود ،
قلب همه کاره بود.

۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

وقتي که مينوشيدمت
نگفتي الکل عشقت چند در صد بود؟
مستم کردي

When I was drinking you
You didn't say
?What percentage was the alcohole of your love
!you made me drunk



گفتي الکل عشقت چند در صده؟
آخه نميخوام مست بشم
بسلامتي

?What was the alcohole of your love
Because, i do not want to get drunk
Cheers

وقتي خونم را گرفتند
در هر 100 ميليگرم خونم
150 ميليگرم از عشقت وجود داشت
من مست عشق تو بودم
وقتي پليس از من خواست تا در دستگاه تنفس فوت کنم
نفسم بند آمده بوداز عشقت


Dont drink love
when you drive