۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

گزيده هائي از آخرين مصاحبه ولادمير نابوکوف
بقلم : رابرت رابينسون
برگرفته از کتاب ولادمير نابوکوف ويرايش پيتر کنل
برگردان: علي گرجي

ادامه...

و-ن: بعضي از راه باريکه هاي کوههاي پر صخره آمريکا از نظر ديد مثل جنگلهاي روسيه خودم است که ديگر هر گز آنرا نخواهم ديد و اين مرا بهيجان ميآورد.
ر-ر: آيا سوئيس از نظر مکاني مزيتهاي مثبتي برايت دارد يا اينکه مکانيست بي فايده ؟
و-ن: زمستان اينجا خيلي دلگير کننده است و " بورزوئي " سگ پير من با بسياري از سگهاي محلي اينجا دشمني پيداکرده ؛ ولي بغير از اينها مکان خوبيست.
ر-ر: شما به سه زبان فکر ميکنيد و مينويسيد ؛ کداميک را ترجيح ميدهيد ؟
و-ن: بله من به سه زبان مينويسم ؛ اما بنظرم در تخيل .مسئله ترجيح دادن واقعن برجسته نيست. تخيل بي زبان است ؛ اما در حال حاضر سينماي ساکت هم شروع کرده به صحبت کردن و من زبان آنرا تشخيص ميدهم . مرحله دوم زندگي من ؛ کلن انگليسي بوده ؛ آنهم از نوع انگليسي من - نه از انواع انگليسي کمبريج ؛ ولي بحر حال انگليسي .
ر-ر: آيا هرگز نظر همسرتان را روي کاري که در حال نوشتن بوده ايد پرسيده ايد ؟
و-ن: وقتيکه نوشتن کتاب تمام شد ؛ و کپي از آن که هنوز گرم است آماده باشد ؛ همسرم با دقت آنرا ميخواند . نظراتش معمولن خيلي کم و ثابت و فشرده است.
ر-ر: آيا کتابهاي نوشته شده اوليه خود را بازخواني ميکنيد ؛ اگرکه اينطور است ؛ با چه احساسا تي؟
و-ن: باز خواني آثارم يک مسئله کاملن مطلوبيست . بايد در زماني که جلد کاغدي آن را بخاطر اشتباه چاپي و يا کنترل ترجمه تصيح و غربال ميکنم بخوانم و با اينکار پاداشهايي هم ميگيرم.در بعضي از موجودات - اين ميتونه بصورت استعاره باشه- در بعضي از موجودات ؛ بال نوچه پروانه اي بصورت يک مينياتور نفيس از طريق پوسته هاي بال جنين چند روز قبل ازتولد ظاهر ميگردد.

ادامه دارد....

هیچ نظری موجود نیست: