۱۳۸۶ بهمن ۷, یکشنبه

تاریخ ایران از پیکار خالی نیست ؛ لیک هر پیکاری تنها از دلیری بر نمی خیزد

نگاهي به نمایشنامه کاوه

اسطوره کاوه در شاهنامه فردوسی روایتی است از شورش مردم به رهبری کاوه اهنکر در اواخر دوران ساسانیان بر علیه ظلم و ستم بیگانه ای چون صحاک ماردوش. کاوه نماد مبارزه انبوه مردم ستم دیده بر علیه ستم و استبداد است. او که پسر و شانزده نفر از اقوامش قربانی ضحاک شده اند سر به شورش بر می دارد و همه زشتی وجود ضحاک و ستم او را به فریاد بر زبان می اورد و پیشبند چرمین خود را بر سر نیزه کرده و خیزش مردم را رهیری می کند.

نمایشنامه کاوه به قلم زنده یاد محمود اعتماد زاده (به اذین) اثری است بر اساس داستان اسطوره کاوه در شاهنامه فردوسی. این اثر زمانی نوشته می شود که تسلط حاکمان جور جو اجتماعی سیاسی فرهنکی را هر چه بیشتر در خفقان فرو برده است و در خیابانها دستگیری ها بی امان ادامه دارد. دانشجویان و جوانان بخاطر در دست داشتن یک کتاب توسط دستگاههای امنیتی بازداشت و به زندان روانه میشوند. گرویدن جوانان و دانشجویان به مبارزات مخفی علیه ظلم و استبداد فزونی می گیرد.

نویسنده در این فضا زندگی می کند و خود نیز یکی از قربانیان ان است. در چنین شرایطی تخیلی در ذهن نویسنده زاده می شود که امیزه ای است از رویا و واقعیت, با رویکردی روانشناسانه به جامعه. او در این زمانه است که به باز افرینی اسطوره کاوه می پردازد. نمایشنامه کاوه بواقع درسنامه ای است بر اساس تجربه و اگاهی نویسنده در مبارزات سیاسی اجتماعی. این اثر باب انتقال تجربیات طولانی در مبارزات سیاسی-اجتماعی را با جامعه خود بویژه جوانان باز می کند تا از طریق ان خدمتی کرده باشد به مبارزات مردم ایران که هر چه بیشتر به درون جنبش مبارزه با استبداد و دیکتاتوری کشیده می شوند. از این روست که نویسنده این اثررا به "پسرم, به همه پسرانم در این اب و خاک" تقدیم کرده است.

بازیگران و جریانات این نمایشنامه گوناگون و متنوع اند. ارجاسب جوانی است پر شور و مبارز اما عجول و کم تجربه. او پیچ و خم و پیچیدگیهای راهی را که در ان قدم گذاشته نمی بیند و قصد دارد مستقبم به قلب دشمن تا دندان مسلح و پر شمارحمله کند. به قول خودش:

" تل هیزم برای انکه اتش بگیرد چند تا چوب خشک و تراشه هم لازم دارد. اینها باید بسوزند و پاک خاکستر بشوند تا کم کم هیزم بگیرد و اتش زبانه بکشد"

او گروه کوچکی گرد اورده و به قلب سپاه دشمن میزند. طولی نمی کشد که افراد گروه او در درگیری با دشمن جان خود را از دست می دهند و خود او نیز که از میدان نبرد جان بدر برده است مجددا دستگیر و بدست جلاد سپرده می شود.

نیرم اما ار سرشت دیگری است. از ان نوع که دیدش وسعت دریا را دارد. می بیند و می اندیشد و نیک می داند که لارمه پیروزی در راهی که در ان قدم گذاشته صبوری, بردباری و تداوم در مبارزه را می طلبد. باور دارد که در این راه باید از مراحل مختلفی گذرکرد تا به هدف نهای نایل امد. او معتقد است:

"کار گنده تر و پیچیده تر از این حرفهاست. تنها به همین چند تا مان یا چهل پنجاه کار کشته تر و بی باک تر از ما نمی توان سرو سامانش داد. کار کار خود مردم است. پهلوانش هم خود انها هستند. انها هستند که باید سرریز کنند و بیایند توی میدان."

بدنبال این درک است که با گروهی که گرد کاوه جمع شده اند وارد مذاکره شده و تصمیم به مبارزه مشترک می گیرند. در دیدار بین دو گروه در عین همدلی مسایل بدون پرده پوشی مطرح می شود. کاوه می پرسد:

" یک مسیله هست که هنوز نتوانسته ام جوابی برایش پیدا کنم. این که ما در نهایت برای که داریم کار می کنیم؟ انکه پس از سرنگونی ضحاک خواهد امد که خواهد بود؟ مردم ایا خواهند توانست جوری محدودش کنند و نگذارند کارش به خودسری و زور و ستمکاری بکشد؟"

سوالاتی بس مهم. دریک کلام دیالکتیک بین اهداف بلند و کوتاه مدت مبارزه. جواب تمام پرسشها را نمی توان از هم اکنون مشخص کرد. تصمیم گرفته می شود که مبارزه برای سرنگونی ضحاک در اولویت اول مبارزاتی قرار گیرد.

یدینسان کارزار علیه ضحاک وارد مرحله نوینی می شود. جنبش در سراسر کشور رو به اعتلا دارد. گروههای مختلف در اقصا نقاط کشور در گیر میارزه با اسنبداد هستند. هر روز خبر نوینی از مبارزه جویی مردم به گوش می رسد. وظایف سنکینی در برابر مبارزان قرار می گیرد. پس از تجزیه و تحلیل عمیق از جریا نات و رویدادها روند مبارزه مشخص شده و ارتباط بین نیروهای مختلف جنبش برقرار می گردد. پایه های استبداد متزلزل شده است و حاکم ظالم رو به عقب نشینی دارد. شورش مردم همه گیر می گردد. مردم به سمت کاخ ضحاک سرریز می شوند و کاوه به رهبری جنبش انتخاب می گردد.

"کاوه دامن چرمی را از کمر باز می کند و بر نیزه ای می اویزد, شورش اینک فرماندهی و پرچمی دارد. مردم به اسانی پشت سر کاوه قرار می گیرند و در حالی که سرود می خوانند به راه می افتند"

هیچ نظری موجود نیست: