۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

گفت و گو پیرامون بسته شدن سفارت کانادا در تهران

هادی ابراهیمی رودبارکی
http://shahrgon.com/2012/09/14/

دکتر اکرم پدرام‌نیا، دکتر پیمان وهاب زاده، دکتر سعید رهنما و دکتر رامین جهانبگلو؛ از اساتید ایرانی‌تبار دانشگاه‌های کانادا و عده‌ای از فعالان سیاسی – اجتماعی و حقوق بشری ساکن کانادا، پیرامون بسته شدن سفارت کانادا در تهران سخن می‌گویند:




در پی بسته‌شدن غیرمنتظره‌ی سفارت کانادا در تهران سه پرسش را با چند تن از اساتید ایرانی‌تبار دانشگاه‌های کانادا و فعالان سیاسی – اجتماعی و حقوق بشری در شهرهای ونکوور، ویکتوریا، ادمونتون و تورنتو مطرح کردیم. سئوالات بدینقرارند:
۱- بستن سفارت ایران در کانادا بر بستر یک سیاست از پیش تعیین شده صورت پذیرفت و یا براساس ادعاهای وزیر امور خارجه کانادا؟
۲- در دنیای سیاست این نوع شیوه و حرکت سیاسی دارای چه معانی و پی‌آمدهایی است؟
۳- چه میزان این حرکت بر روی ایرانیان مهاجر در این کشور تاثیر دارد و وظیفه ایرانیان و اپوزیسیون ایرانی درکانادا در این شرایط چه می‌تواند باشد؟
 آنچه در پی می‌خوانید دیدگاه‌های این عزیزان به سئوالات ما ‌است که به رغم زمان کوتاه و حرفه پرمشغله در روزهای آغازین سال تحصیلی، به آن‌ها پاسخ دادند.
از خوانندگان محترم و دیگر دوستانی که علاقه‌مند به پاسخ به سئوالات بالا هستند، صمیمانه دعوت می‌شود تا پاسخ‌هایشان را به آدرس ایمیل: editor@shahrgon.comبرایمان ارسال کنند.
 پاسخ‌های دریافتی بر اساس زمان دریافت‌شان اولویت‌بندی شده‌است.


دکتر اکرم پدرام‌نیا 
(پزشک، نویسنده و مترجم ساکن تورنتو):
هدف مهم جهان غرب است که از راه تحریم‌های اقتصادی از توان مردم برای مبارزه علیه رژیم‌های دیکتاتوری چون جمهوری اسلامی بکاهد و از روی کار آمدن دولت دموکراتیک احتمالی پیشگیری کند.
 ۱- نه استفان هارپر و نه جان برد، وزیر امور خارجه‌اش، هیچ‌کدام توضیح درستی برای انگیزه‌ی واقعی نهفته در پس این حرکت یعنی بستن سفارت ایران در کانادا ارائه ندادند. حال بماند که دلایلی که برای توجیه خود آوردند هیچ‌کدام نو نبودند و بیانگر دستپاچگی‌شان بود.
بیش‌تر این کنش‌ها که با بهانه‌هایی چون “روشن نبودن برنامه‌ی اتمی ایران” یا “حمایت دولت ایران از دولت سوریه” یا “تهدیدی برای کشور اسرائیل” انجام می‌گیرد که به‌ظاهر به‌منظور منزوی کردن هر چه بیش‌تر رژیم جمهوری اسلامی‌ست، به‌واقع سه هدف را دنبال می‌کند یکی سنجش افکار عمومی غرب در برابر کنش‌های این‌چنینی علیه دولت‌هایی که صددرصد غلام حلقه به‌دوش آن‌ها نیستند و دیگر آماده کردن افکار عمومی برای تصمیم‌های تندتر بعدی. ناگفته پیداست که نه تنها مردم ما بلکه مردم دنیا در برابر این حرکت شوک شدند و دلایل آبکی وزیر امور خارجه‌ی کانادا برای‌شان راضی‌کننده نبود. به قول جان ماندی، سفیر سابق کانادا در تهران، «دلایل کانادا برای چنین حرکت ناگهانی‌ای قانع‌کننده نیست… و اپوزیسیون مجلس باید بی‌درنگ گفتمانی را در این باره شروع کند تا برای مردم کانادا روشن شود که دولت هارپر ما را به کجا می‌برد.» جان ماندی هم‌چنین در گفتگویی با سی بی سی در برنامه‌ی دِکارِنت، می‌گوید، «نمی‌دانیم، شاید در اتاوا تصمیم یک‌جانبه‌ای برای حمله به ایران گرفته شده است.» یا تونی برمن، رئیس بخش انگلیسی زبان رسانه‌ی الجزیره در تورنتو استار می‌نویسد، «گرچه وزیر امور خارجه‌ی کانادا باید در ریدو هال سوگند یاد کرده باشد، شواهد چیز دیگری را نشان می‌دهد. گویی کانادا وزیر امور خارجه‌ی جدیدی دارد که اسمش بنجامین ناتانیاهوست… حرکت ناگهانی کانادا علیه ایران ثابت می‌کند که منشاء سیاست‌های خارجی دولت هارپر در مورد خاور میانه از اسرائیل است.»
در میان دیگر دلایل و توجیهاتی که برای بستن سفارت ایران در کانادا مطرح کردند، موضوع نقض حقوق بشر در ایران بود، که اتفاقا این بهترین دلیل برای ماندن دیپلمات‌های کشور «دموکراتیکی» چون کاناداست تا بتوانند با حضورشان در آن خاک از حقوق ضایع شده‌ی مردم آن کشور دفاع کنند نه با ترک کشور عرصه را برای رژیم خالی بگذارند تا هم‌زمان بر مردم تنگ‌تر شود. بی‌گمان چنین سیاست‌هایی نخست و بیش از همه بر رفاه عمومی مردم ما اثر منفی می‌گذارد و متاسفانه هر چه بیش‌تر به خشونت این سیاست‌ها افزوده شود مردمی را که در برابر رژیم ایستاده‌اند به آن وابسته‌تر کرده و شاید گاه برای حمایت از استقلال و یکپارچگی میهن وادارد که در کنار دیکتاتور یعنی رژیم جمهوری اسلامی قرار گیرند. این به نظر سومین هدف مهم جهان غرب است که از راه تحریم‌های اقتصادی از توان مردم برای مبارزه علیه رژیم‌های دیکتاتوری چون جمهوری اسلامی بکاهد و از روی کار آمدن دولت دموکراتیک احتمالی پیشگیری کند. زیرا چنین دولتی هم با منافع غرب و هم با منافع جنگ‌طلبان اسرائیل در منطقه مغایرت دارد.
 ۲- طیف پیامدهای ناشی از چنین تصمیم‌هایی بسیار گسترده است و کم‌ترینش می‌تواند مشکلاتی باشد که در امور کنسولی برای مردم مقیم کشورِ تصمیم گیرنده به‌وجود می‌آورد تا پیامد سنگینی مثل بقای بیش‌تر رژیمی چون رژیم جمهوری اسلامی و جنگ و تجزیه‌ی کشور. جان برد، وزیر امور خارجه‌ی کانادا به این موضوع نیز اشاره می‌کند و می‌گوید، یکی از دلایل ما «حفظ امنیت جانی دیپلمات‌های‌مان است.» حفظ امنیت جانی دیپلمات‌ها در برابر کدام خطر؟ چرا جان برد یا دولت هارپر پاسخی به این سوال نمی‌دهند؟ بی‌تردید در کشوری که مدعی دموکراسی‌ست انتظار می‌رود که انگیزه‌ی واقعی نهفته در پس هر تصمیم سیاسی‌ای بر مردم آشکار شود ولی سعی آن‌ها بر نادان نگه داشتن مردم است.
۳- به نظر من تاریخ دارد خودش را تکرار می‌کند و همه‌ی تنش‌هایی را که برای توجیه حمله‌ی به عراق، برای جنگی که هنوز کشته و خرابی به بار می‌آورد، ایجاد می‌کردند، امروز برای ایران تکرار می‌کنند. پس آشکار است که وظیفه‌ی ایرانیان و اپوزیسیون کانادا پیشگیری از تکرار این تاریخ تلخ است که می‌تواند به حادثه‌ی وحشتناک تجزیه و نابودی ایران بیانجامد.
سعید رهنما (دکتر در جامعه شناسی و استاد دانشگاه یورک – انتاریو):
جنگ و مداخله خارجی تنها می‌تواند نظام دیکتاتوری دیگری را در ایرانی ویران شده و تجزیه شده مستقر سازد. 
 دکتر رهنما به خاطر اقدام مشابه شهروند تورنتو و نزدیکی موضوع، پاسخ‌های خود به شهروند تورنتو را عیناً برای ما ارسال کرد که در زیر می‌خوانید:
تصمیم دولت هارپر نسبت به تعطیل سفارت کانادا در تهران و اخراج به اصطلاح دیپلمات‌های جمهوری اسلامی، تصمیمی بسیار نادرست از نظر سیاسی و همزمان مشکل آفرین برای بسیاری از هم میهن‌های ما است. د ر این رابطه هم دولت کانادا و هم رژیم جمهوری اسلامی را باید محکوم کرد.
دولت هارپر یکی از مرتجع ترین دولت‌های دست راستی تاریخ کانادا است و سیاست خارجی کانادا را سخت دگرگون کرده و از سنت صلح طلبی فاصله گرفته است. مهم‌ترین بخش این سیاست در خاورمیانه در رابطه با اسرائیل است که بیش از هر زمان دیگر به آن دولت نزدیک شده و بی پروا سیاست‌های دولت اسرائیل، به ویژه سیاست‌های افراطی خشن‌ترین جناح حاکم آن‌را پی گیری می‌کند. نظیر دولت نتانیاهو، دولت هارپر اعلام کرده که ایران بزرگ‌ترین خطر برای صلح و امنیت جهان است، که حرفی است بی پایه و اساس. رژیم اسلامی بزرگ‌ترین خطر برای کشور و مردم ایران است. این رژیم با بی خردی، بی کفایتی، فساد و دزدی، ترویج خرافه، سرکوبگری و نقض آشکار حقوق بشر، و نابود سازی محیط زیست، ایران را به قهقرا برده و با جنگ طلبی، اظهارات ضد یهودی، حمایت از رژیم بشار اسد و حمایت از گروه‌های تروریستی، و تحریک جنگ طلبان در اسرائیل و امریکا و کانادا و اصرار بر ادامه غنی سازی اتمی، کشورمان را رو بی نابودی می‌کشاند. در کانادا نیز، فعالیت‌های مزورانه دفتر فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی، ایجاد مراکز قلابی، سعی در نفوذ در دانشگاه‌ها و جاسوسی بر علیه ایرانیان مخالف رژیم، اعتراضات زیادی را بر انگیخته بود. اما بهانه اصلی دولت کانادا عمدتاً در رابطه با اسرائیل است.
 اما اینکه چرا کانادا در این مقطع زمانی تصمیم به قطع رابطه کامل گرفته، یکی جو سازی اسرائیل برای آغاز حمله به ایران است، و به طور مشخص‌تر عکس‌العملی است به نتایج کنفرانس کشورهای غیر متعهد در تهران. با آنکه رژیم ایران نتوانست بسیاری از خواست‌های خود را به کنفرانس تحمیل کند، اما در مجموع توانست ادعای موفقیت کند و در مواردی حمایت کشورهای شرکت کننده را جلب نماید. به روال کنفرانس‌های گذشته نیز سیاست‌های ضد فلسطینی اسرائیل نیز محکوم شد. با آنکه این سازمان، نهادی بی اهمیت است، اما صِرف آنکه علی رغم تلاش‌های امریکا، اسرائیل، انگلیس، تعدادی از رهبران کشورها به تهران رفتند، جمهوری اسلامی توانست به ظاهر ادعا کند که منزوی نیست. این ادعا امریکا و اسرائیل را خشمگین‌تر کرد، و اقدام کانادا عکس‌العملی است به این وضعیت. البته موفقیت غم انگیز رژیم در آن بود که با تعطیل کردن شهر تهران به مدت یک هفته علی رغم صدها میلیون دلار خسارت، و به اوج رساندن جو اختناق و سرکوب و دستگیری‌ها، در شرائطی که صدها خبرنگار خارجی در تهران بودند، و توجه جهان رو به ایران بود، رژیم توانست مانع هر گونه حرکت اعتراضی مردم گردد. حرکت هائی که می‌توانست در این مقطع بسیار مناسب رژیم را دچار مشکل اساسی کند.
 بستن سفارت کانادا در ایران و اخراج به اصطلاح دیپلمات‌های ایران، کوچک‌ترین تأثیری بر سیاست‌های رژیم ایران نخواهد داشت و تنها برای پاره ای ایرانیان کانادائی و خانواده‌هایشان مسئله ساز است، و کانادا را نیز در عرصه جهانی بی آبرو تر کرده. اوضاع ایران رو به وخامت می‌رود و خطر جنگ و تجزیه ایران بیش از هر زمان دیگری است. با آنکه اکثریت مردم ایران و اکثریت ایرانیان خارج از کشور خواهان پایان دادن و سرنگون کردن رژیم اسلامی در ایران اند، این کار نباید با مداخله خارجی و جنگ صورت گیرد. آرزوی مردم ایران استقرار یک نظام دموکراتیک و سکولار است، و جنگ و مداخله خارجی تنها می‌تواند نظام دیکتاتوری دیگری را در ایرانی ویران شده و تجزیه شده مستقر سازد.
مرتضی عبدالعلیان (فعال حقوق بشر در تورنتو – کانادا):
این حرکت یعنی پایان دیپلماسی، یعنی تیره شدن روابط، یعنی خروج کانادا از دیالوگ با دولت جمهوری اسلامی
 ۱- هر دو؛ مورد اول اینکه، دولت محافظه کار کانادا از مدت‌ها پیش تحقیقاتی را در مورد فعالیتهای جمهوری اسلامی از طریق نمایندگی دیپلماتیک اش در کانادا شروع کرده بود – زیرا که تماس‌های نمایندگی جمهوری اسلامی با گروههای مذهبی در کانادا از جمله منونایت ها و مسلمانان و حتی با سرخ پوستان مشکلاتی برای کانادا ایجاد کرده بود – مثلا در مورد سرخ پوستان – جمهوری اسلامی از طریق نمایندگی‌اش خیلی فعال شده بود و گزارشاتی را مرتب در مورد نقض حقوق بشر در مناطق سرخ پوستان به سازمان ملل بر علیه کانادا ارسال می‌کرد. دیگر اینکه: جمهوری اسلامی دانشجویانی را که با سهمیه دولتی به کانادا می‌فرستد به فعالیتهای تبلیغی – ترویجی واداشته و این دانشجویان در راستای سیاستهای جمهوری اسلامی در دانشگاه‌ها و دیگر مراکز مذهبی مثل مسجد اهداف دراز مدت آن‌ها را به پیش می‌برند. از جمله این دانشجویان مراسم «سفره» و «قرآن» و عزاداری برگزار کرده و گاها به زور از دانشجویان غیر سهمیه و- دیگران- می‌خواهند که به آن‌ها ملحق شوند و مراسم بجا آورند. در حالیکه دانشجویان از این فعالیت‌ها منع شده‌اند.
مورد دوم هم بر می‌گردد به سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی؛ مثلا پشتیبانی از بشار اسد، مسئله «تروریسم» در ابعاد متفاوت، در بعد جهانی و در بعد داخلی که می‌توان مورد شخصی بنام آهنی که سال‌ها پیش از کانادا اخراج شد را نام برد. مسئله هسته‌ای شدن ایران، مسئله نفی هولوکاست و سیاست ضد اسراییلی و یا شاید وزیر امور خارجه خبرهایی از امکان جنگ در آینده دارد که پیشاپیش دست به چنین عملی زده است.  و دو سه مورد دیگر از جمله قتل زهرا کاظمی خبرنگار عکاس ایرانی، کانادایی در زندان‌های ایران و دستگیری تنی چند از شهروندان کانادایی – ایرانی توسط جمهوری اسلامی و محکومیت دونفر آنها به اعدام؛ مثل سعید ملک پور و سعید قاسمی شال و اخیرا هم استرداد نکردن خاوری یکی از فراریان اختلاس سه هزار میلیاردی به ایران میتواند باشد و امکان خطر گروگان گیری دیپلماتهای کانادایی در ایران بهمین خاطر.
 ۲- مفهوم این حرکت یعنی پایان دیپلماسی، یعنی تیره شدن روابط، یعنی خروج کانادا از دیالوگ با دولت جمهوری اسلامی، یعنی از خیر روابط دیپلماتیک با شما گذشتیم …
این حرکت یعنی پایان روابط اقتصادی – سیاسی و فرهنگی با جمهوری اسلامی، این حرکت یعنی بستن در بر روی مقامهای جمهوری اسلامی و ایجاد انگیزه برای دیگر کشورهای غربی در اتخاذ چنین حرکتی، پیامدهای چنین حرکتی البته بسیار زیانبار خواهد بود به خصوص برای جمهوری اسلامی که روز بروز در جهان بیشتر منزوی می‌گردد و با سیاستهایی که جمهوری اسلامی در پیش گرفته، خطر حالت بازی دومینو بوجود خواهد آمد که سفارت خانه‌هایش یکی پس از دیگری بسته شوند. بحر حال این قدمی است که کانادا برداشته. این به این معنی نیست که زمینه چنینی حرکتی در کشور های دیگر در حال حاضر وجود دارد.
 ۳- این حرکت باعث خواهد شد میزان مهاجرت ایرانیان به کانادا به حداقل خود کاهش یابد. این حرکت تاثیر مخربی خواهد داشت بر رفت و آمد مهاجرین ایرانی در جهت دیدار با خانواده و دعوت خانواده‌هایشان به کانادا؛ و نیز باعث خواهد شد تا سیاست جمهوری اسلامی با ایرانیان مهاجر در ایران سخت‌تر گردد. اگر چه جمهوری اسلامی به خاطر گندی که سیاست خارجی‌اش زده – ظاهراً مسئله خدمات به ایرانیان را با آه و ناله و آب و تاب اعلام می‌کند تا احساسات ایرانیان مقیم کانادا را برانگیزد تا بر علیه سیاست کانادا اعتراض کنند اما کیست که نداند آنچه که برای جمهوری اسلامی اهمیت ندارد حق و حقوق شهروندانش است و تاکنون نیز چند نفری از ایرانیان کانادایی را به عنوان گروگان گرفته و بزندان انداخته است. به نظر من وظیفه ایرانیان و اپوزیسیون ایرانی در کانادا باید این باشد که پیامهای خود را به صورت پتیشن (طومار امضا) و بیانیه‌ها و شرکت در نشست‌ها و کنفرانسهای عمومی دولت به گوش همه به خصوص دولت برسانند.
خلاصه اینکه یکی از این دو کشور مقصر تیره شدن این روابط هستند و چیزیکه نمی‌بایست اتفاق می‌افتاد، افتاده است و حال باید راه چاره را نه با زور و قلدری یا حرکات احساسی بلکه با واقع بینی سیاسی پیدا کرد. بقول شاعر :
چو در طاس لغزنده افتاد مور / رهاننده را چاره باید نه زور.
سیاوش صفاری (دانشجوی دکترا در رشته‌ علوم انسانی دانشگاه آلبرتا – کانادا) :
حمایت از مواضع و منافع اسرائیل یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی هارپر در منطقه خاور میانه بوده‌است
 ۱- جان بیرد، وزیر خارجه کانادا، در زمان اعلام خبر قطع روابط دیپلماتیک با ایران به چند مورد کلی به عنوان دلایل این تصمیم‌گیری اشاره کرد. اما طرح هیچ کدام از موارد ذکر شده (منجمله حمایت ایران از تروریسم، برنامه هسته‌ای، تهدید ایران علیه اسرائیل، نقض حقوق بشر) تازگی ندارد. بعلاوه قطع کامل روابط دیپلماتیک و بستن سفارت‌ها امریست که کمتر در روابط بین الملل اتفاق می‌افتد. کما اینکه حتی در زمان انقلاب ۱۳۵۷ و یا در دوران اشغال سفارت آمریکا در تهران روابط دیپلماتیک میان کانادا و ایران همچنان برقرار بود. به همین خاطر به نظر می‌رسد که برای فهمیدن دلایل این تصمیم باید به دلایل اعلام نشده و غیر علنی و به سیاست کلی دولت محافظه کار استفان هارپر در قبال ایران توجه کرد. دولت هارپر در چند ماه گذشته در جهت حمایت از برخورد نظامی با ایران حرکت کرده. هارپر و جان بیرد هر دو ایران را به عنوان بزرگ‌ترین خطر علیه صلح و امنیت جهانی معرفی کرده‌اند و دولت محافظه کار تحریم‌های شدید اقتصادی علیه ایران اعمال کرده. حمایت از مواضع و منافع اسرائیل یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی هارپر در منطقه خاور میانه بوده و به نظر میاید که در میان متحدین کانادا تنها کشورهایی که از تصمیم قطع روابط با ایران استقبال کردند اسرائیل و آمریکا بوده‌اند.
 ۲- به نظر من نمی‌آید که سیاست دولت هارپر تاثیر زیادی بر روابط جامعه بین الملل با ایران داشته باشد. در عین حال قطع روابط دیپلماتیک به این معناست که امکان دیالوگ بین کانادا و ایران وجود نخواهد داشت. نکته دیگر اینکه در گذشته فشارهای بین المللی بر ایران در زمینه حقوق بشر و احکام زندان، اعدام، و یا سنگسار در مواردی نتیجه مثبت داده است. همانطور که سفیر سابق کانادا در ایران اخیراً در مقاله ای در روزنامه گلوب اند میل اشاره کرده، قطع روابط دیپلماتیک به این معناست که کانادا عملا توان تاثیرگذاری در این زمینه را از دست می‌دهد. اهمیت این مساله به ویژه از آنجاست که شماری ایرانیان شهروند کانادا در ایران زندانی هستند و دو نفر از آن‌ها (حمید قاسمی شال و سعید ملک پور) به اعدام محکوم شده‌اند. با قطع روابط اکنون کانادا فقط از طریق کشورهای واسطه می‌تواند پی گیر وضعیت این افراد باشد.
 ۳- مسلماً این تصمیم تبعات منفی برای جامعه حدوداً نیم میلیونی ایرانی – کانادایی خواهد داشت. بسته شدن سفارت ایران در اتاوا ایرانیان ساکن کانادا را از خدمات کنسولی منجمله صدور یا تمدید پاسپورت و خدمات مشابه محروم می‌کند. چند هزار دانشجوی ایرانی در کانادا مشغول تحصیل هستند که حالا برای تمدید ویزا با مشکل مواجه شده‌اند.
پیمان وهاب زاده (دکتر در جامعه شناسی و استاد دانشگاه ویکتوریا – بریتیش کلمبیا) :
قطع رابطه دیپلماتیک میان ایران و کانادا برای ایرانیانکانادائی ابدا خبر خوبی نیست. دشواری‌های روزمره‌یآن برای ایرانیان مهاجری که به زادگاه خود رفت و آمدمی‌کنند بسیار دردسر آفرین خواهد بود.
 ۱- روشن است که از زمان کشتن زهرا کاظمی، فتوژورنالیست کانادائی ـ ایرانی، در سال ۲۰۰۳ در زندان اوین، خودداری مقامات ایرانی در برابر خواسته‌ی دولت کانادا برای رسیدگی به پرونده‌ی قتل وی، روابط دیپلماتیک ایران و کانادا با شتاب به سردی گرائید. کانادا که از مهم‌ترین طرف‌های تجاری و روزی بزرگ‌ترین صادرکننده گندم به ایران بود، کم کم روابط خود را به گونه‌ای همه جانبه با ایران کاهش داد. همانگونه که هم‌میهنان کانادائی ایرانی‌تبار می‌دانند، شهروندی کانادا در دنیا به دید احترام نگریسته می‌شود، از آن رو که کانادا هماره در قبال شهروندانش در هر کجای دنیا، در حدود قانون، مسئولیت خود را نشان داده است. اهمیت اصرار کانادا برای رسیدگی به پرونده قتل خانم کاظمی را باید در این راستا درک کرد. اکنون نیز چند ایرانی کانادائی در زندان‌های ایران به سر می‌برند و از آن جمله است مورد سعید ملک پور که در یک سناریوی ساختگی به مجازات مرگ محکوم شده است. سیاست ایران در مورد این پرونده سازی‌ها این بوده که با گروگان گیری شهروندان کشورهای دیگر (مانند ماجرای سه کوهنورد آمریکائی) از کشورهای مورد نظر باج سیاسی و دیپلماتیک بگیرد.
ناگفته نماند که در چند سال اخیر دولتی دست راستی رهبری کشور را در دست دارد که به تندی کانادا را از سنت و شهرت جهانی این کشور ــ که کشوری پاسدار صلح شناخته شده ــ دور می‌کند. کانادا از جنگ کُره تا جنگ دوم عراق و حضور در افغانستان در جنگی شرکت نکرده اما هماره نیرو نظامی خود را در اختیار سازمان ملل قرار داده بود تا حافظ صلح و مذاکره کننده میان طرفین متخاصم باشد. جنگ داخلی قبرس و جنگ‌ بالکان و نسل کشی رواندا، این‌ها سند حافظ صلح بودن کانادا بوده و هستند. این سنتی است بس محترم، اما به نظر می‌رسد که در سیاست خارجی محافظه کاران کانادا جائی نداشته باشد. با این حال، قطع رابطه دیپلماتیک با یک کشور با عرف جهانی در تضاد است و معمولاً حرکتی دشمنانه تعبیر می‌شود. از این رو دانسته نیست که چرا دولت کانادا ناگاه چنین تصمیمی گرفت.  بیهوده نیست که این تصمیم موجب گمانه‌زنی‌هائی شده است در مورد حمله نظامی به ایران که بخشی از سناریوی یکسان سازی خاورمیانه است تا رژیم‌های مخالف غرب را از سیاست منطقه حذف کنند (مانند لیبی و سوریه).
آقای هارپر نخست وزیر و آقای بِرد وزیر امور خارجه سه دلیل برای این تصمیم ناگهانی مطرح کردند: ایران حامی تروریسم جهانی است؛ ایران ناقض حقوق بشر است؛ ایران به قراردادها و عرف دیپلماتیک احترام نگذاشته و نمی‌گذارد (مانند گروگان گیری کارکنان سفارت امریکا یا ماجرای حمله به خانه رایزن فرهنگی سفارت آلمان برای دستگیری نویسندگان ایرانی). روشن است که در هر سه مورد حکومت ایران ناقض قوانین بین المللی، حتی قوانینی که خود نیز آن‌ها را امضاء کرده است، بوده و هست. اما شگفت آن است که ناگاه این و دیگر رفتارهای ناانسانی حکومت ایران در این زمان وجدان دولتمردان محافظه کار را آزرده است. افزون بر این، آقای بِرد از نگرانی در مورد امنیت جان کارمندان دیپلماتیک کانادائی در ایران سخن گفت. اما با ارجاع به این نکته دانسته نیست که چه عملی از سوی کانادا باید صورت گرفته باشد که ممکن است متضمن خطر برای کارمندان کانادا در ایران باشد. آیا تهدید امنیتی عینی است؟ اگر چنین است دولت کانادا باید با شفافیت سبب‌های آن را اعلام کند. اعلام نکردن دلایل امنیتی به گمان من تنها راه می‌برد به افسانه سرائی برای توجیه تصمیم دولت.
نکته‌ی دیگری را هم بیفزایم و آن اینکه با حضور دولتی با ایدئولوژی محافظه کارانه، در جهان بینی نزدیک به جمهوری خواهان امریکا و در سیاست خارجی نزدیک به اسرائیل، دو سه سالی است که چهره‌های تازه ای ــ به عنوان «کارشناس» ــ در کمیته های پارلمانی مجلس عوام و سنای کانادا حاضر می‌شوند که از رویکرد خاصی دفاع می‌کنند: قرار دادن ایران در لیست کشورهای حامی تروریسم، بیرون آوردن مجاهدین خلق از لیست گروه های تروریستی، و دفاع از ادامه‌ی فشار اقتصادی و آمادگی برای فشار نظامی بر ایران. این سه رویکرد به روشنی نشانگر رویکرد براندازنده در برخورد با رژیم ایران هستند. در واقع کمیسیون‌های دولت و مجلس تنها کسانی را «کارشناس» می‌دانند که از سیاست «براندازی از بیرون» دفاع کنند.
متاسفانه این روزها ژست دفاع از حقوق بشر می‌تواند توجیه گر سیاست‌های توسعه طلبانه شود. در حالی که کانادا بیمه پزشکی را از پناهندگان دریغ می‌کند و به نویسندگان و کوشندگان ایرانی که در خطر هستند ویزای توریستی نیز نمی‌دهند، صدها «آقازاده» و خانواده‌هایشان با ثروت‌های کلان که به صورت مهاجر سرمایه گذاری به این کشور آمده‌اند، در خیابان‌های شهرهای کانادا آزادانه اسب تروای حکومت ایران می‌شوند.
 ۲- قطع روابط دیپلماتیک اعلام غیررسمی مخاصمه است. در برخی موارد کشورها از قطع روابط برای به اصطلاح «صفر کردن» روابط استفاده می‌کنند. یعنی چندی قطع روابط پایه‌ی مذاکرات تازه‌ای میان دو کشور می‌شود تا رابطه‌ی سیاسی خود را با دیگری از نو تعریف کنند و پس از مذاکرات به عادی سازی رابطه می‌پردازند. به نظر نمی‌رسد مورد اکنونی ما چنین باشد. چنان که گفتم دانسته نیست که مبنای تصمیم اخیر دولت کانادا چیست. گمانه زنی‌ها را در اینترنت می‌توان دید: از یورش نظامی اسرائیل بر ضد تاسیسات اتمی ایران تا آغاز دور تازه ای از تحریم‌ها.
از سوی دیگر، قطع رابطه دیپلماتیک به معنای رفع مصونیت جزائی حکومت و شهروندان ایران در این کشور است. شهروندان کانادائی ـ ایرانی که از جمهوری اسلامی ایران صدمه خورده‌اند اکنون می‌توانند در دادگاه های کانادائی از ناقضان حقوق خود شکایت کنند. در صورت محکومیت، حکم جلب این ناقضان به اینترپل فرستاده می‌شود و ایشان ممکن است در خارج از مرزهای ایران دستگیر شده و به کانادا مسترد شوند. هر چند این روند ممکن به نظر می‌رسد، در بیشتر موارد متاسفانه عملی نیست. در زمینه‌ی دادخواهی از نقض حقوق بشر توسط رهبران ایران، البته، راه‌های قانونی دیگری مانند دادگاه بین‌المللی نیز هستند که به خاطر پیچیدگی کار این دادگاه‌ها از شرح آن‌ها می‌گذرم.
 ۳- قطع رابطه دیپلماتیک میان ایران و کانادا برای ایرانیان کانادائی ابدا خبر خوبی نیست. دشواری‌های روزمره‌ی آن برای ایرانیان مهاجری که به زادگاه خود رفت و آمد می‌کنند بسیار دردسر آفرین خواهد بود و به زودی عواقب این قطع رابطه دیپلماتیک اثر خود را نشان خواهد داد. از این روست که یکی از نتایج این مساله کاهش مسافرت مهاجران به ایران خواهد بود. نکته ای که هنوز روشن نیست آن است که آیا دو کشور به توافق خواهند رسید تا آیا کشور سومی به صورت «حافظ منافع» در ایران و کانادا امور کنسولی این دو کشور را به عهده بگیرد.
قطع رابطه‌ی دیپلماتیک هرگز هیچ گرهی از مشکلی نگشوده و نمی‌گشاید. به نظر من ایرانیان کانادائی می‌توانند کمپینی برای برقراری رابطه میان دو کشور راه بیندازند و به نمایندگان فدرال خود نامه بنویسند. حزب‌های اپوزیسیون در مجلس مخالفت خود را با این تصمیم دولت هارپر اعلام کرده‌اند، اما بدون فشار جامعه‌ی کانادائی ـ ایرانی هیچ حرکتی نمی‌تواند وجهه‌ی شایسته‌ای داشته باشد  .
ویکتوریا ـ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲
رامین جهانبگلو (دکتر در فلسفه و استاد دانشگاه تورنتو – انتاریو) :
طبیعتا زمانی که دولت هارپر خود را به طور شفاف متفق دولت نتانیا هو میداند ، نمیتواند ارتباط دیپلماتیک خود با ایران را ادامه دهد
۱- به نظر بنده بستن سفارت ایران در اتاوا یک استراتژی از پیش تعین شده بود که در ارتباط مستقیم با دو سیاست است:
نخست، آوردن فشارهای بیشتر بر دولت ایران به دلیل شکست مذاکرات هسته ای و سپس تاکید بر سیاست اسرائیلی دولت هارپر. طبیعتاً زمانی که دولت هارپر خود را به طور شفاف متفق دولت نتانیاهو می‌داند، نمی‌تواند ارتباط دیپلماتیک خود با ایران را ادامه دهد.
 ۲- در قرن بیستم دیپلماسی همیشه جایگزین جنگ بوده و از جنگ جلوگیری کرده است. بحران موشکی کوبا در دوران ریاست جمهوری کندی با دیپلماسی حل شد. آن‌هایی که طرفدار جلوگیری از جنگ هستند طبیعتاً طرفدار دیپلماسی هستند. دیپلماسی هنر “نه ” گفتن به جنگ است. کانادا در گذشته نقش دیپلماتیک مهمی را در جهان بازی کرده است ولی اکنون به نظر می‌رسد که دارای دیپلماسی ضعیفی است. به قول یکی از دوستان که در وزارت خارجه کانادا کار می‌کند، بیشترین توجه این وزارت خانه در امضاء قراردادهای تجاری با کشورها است.
 ۳- همان‌طور که میدانید بیشترین ضربه را دانشجویان و آن‌هایی می‌خورند که قصد رفت و آمد میان کانادا و ایران را دارند. به اضافه آن‌هایی که به کارهای دفتری سفارت احتیاج دارند، اکنون باید مثل ایرانیان آمریکا رفتار کنند. از طرف دیگر نباید فراموش کرد که سفارت ایران در اتاوا اهداف سیاسی خاصی هم داشت که علیه مخالفان جمهوری اسلامی شکل می‌گرفت. بنده و دوستان دانشگاهی در کانادا چندین بار اعلامیه‌هایی در مخالفت با فعالیت‌های ایده اولوژیک سفارت امضاء کردیم.

درخواست روزنامه نگاران کانادايی برای آزادی روزنامه نگاران دربند ايرانی

27 بهمن 1391
رادیو فردا: یک سازمان معتبر کانادایی به بازداشت روزنامه نگارانی ایرانی واکنش نشان داده و خواستار آزادی آن‌ها شدند. همچنین تعدادی از ایرانیان مقیم تورنتو از گروههای مختلف روز شنبه ۲۱ بهمن با برگزاری گردهمایی به دفاع از روزنامه نگاران بازداشتی پرداختند.
سازمان روزنامه نگاران کانادایی مدافع آزادی بیان در بیانیه‌ای خطاب به وزیر دادگستری دولت جمهوری اسلامی خواستار آزادی روزنامه نگاران بازداشتی شد و از جمهوری اسلامی خواست به نگرانی این سازمان در ارتباط با بازداشت روزنامه نگاران پاسخ دهد.
مرتضی عبدالعلیان، تنها ایرانی عضو هیئت مدیره سازمان روزنامه نگاران کانادایی مدافع آزادی بیان که مقر آن در تورنتو است، با تاکید بر اینکه این سازمان معتبر‌ترین نهاد کانادایی در دفاع از آزادی بیان به شمار می‌رود، به رادیو فردا گفت که این نهاد کانادایی به محض اطلاع از بازداشت روزنامه نگاران ایرانی در چند روز گذشته واکنش نشان داد و نامه‌ای به وزیر دادگستری جمهوری اسلامی ارسال کرد.
وی در حاشیه گردهمایی اعتراضی روز شنبه ۲۱ بهمن ماه در تورنتو که در حمایت از روزنامه نگاران بازداشتی در ایران برگزار می‌شد، به رادیو فردا گفت: این سازمان در صدد است اقدامات دیگری انجام دهد. به گفته این عضو هیئت مدیره سازمان روزنامه نگاران کانادایی مدافع آزادی بیان، این سازمان به بررسی وضعیت روزنامه نگاران در یکسال گذشته پرداخته و قرار است نامه‌ای به قوه قضائیه جمهوری اسلامی ارسال و دلایل برخوردهای غیرقانونی با روزنامه نگاران را جویا شود.
از سویی دیگر تعدادی از ایرانیان مقیم تورنتو روز شنبه ۲۱ بهمن با برگزاری گردهمایی به دفاع از روزنامه نگاران بازداشتی پرداختند. در گردهمایی اعتراضی روز شنبه ۲۱ بهمن ماه در تورنتو علاوه بر مرتضی عبدالعلیان، فرخ زندی رئیس کنگره ایرانیان کانادا، رضا مریدی نماینده مجلس ایالت انتاریو و تعدادی دیگری از فعالان مدنی ایرانی کانادایی سخنرانی کردند و خواستار آزادی روزنامه نگاران زندانی در ایران شدند.
رئیس کنگره ایرانیان کانادا در صحبت‌های خود به اهمیت تحریم‌های حقوق بشری و هوشمند اشاره کرد و با ذکر مقالاتی از نشریات خارجی نقش ویژه نهادهای ایرانی خارج از کشور را در دفاع از حقوق بشر در ایران یادآور شد. وی گفت دولت کانادا در صدد برقراری دیالوگ با مردم ایران است و برای این منظور در حال برنامه ریزی است.
سلمان سیما، یکی از برگزار کنندگان این مراسم و عضو سازمان دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال به رادیو فردا گفت: این حداقل کاری است که ایرانیان خارج از کشور می‌توانند انجام دهند. امیدواریم با توجه به اینکه دولت کانادا همواره در دفاع از حقوق بشر در ایران پیشگام بوده است بتوانیم فشار‌های بیشتری بر جمهوری اسلامی در جهت رعایت حقوق بشر وارد کنیم. تجربه ثابت کرده است که ایجاد فشارهای حقوق بشری بر روی جمهوری اسلامی به نفع زندانیان سیاسی تمام شده است.
تلاش پسر زهرا كاظمي براي مطرح كردن پرونده قتل در كميسيون حقوق بشر سازمان مللبه نقل از سايت راديو فردا http://www.radiofarda.com
 
اميرمصدق كاتوزيان (راديوفردا): وكيل استفان هاشمي، پسر خانم زهرا كاظمي، عكاس كانادائي ايراني، كه در بازداشت مقامات جمهوري اسلامي به طرز مشكوكي درگذشت، گفت قصد دارد اين پرونده را به كمسيون حقوق بشر سازمان ملل ارجاع كند.مريم اقوامي (راديو فردا، تورانتو): درحالي كه اخبار رسيده از داخل ايران، از عزت كاظمي، مادر خانم زهرا كاظمي، عكاس ايراني كانادايي نقل كرده اند كه وي تحت فشار ناچار به پذيرش خاكسپاري دخترش در شيراز شده بود، استفان هاشمي، پسر وي در مانتريال مي گويد تا زماني كه پيكر مادرم را در كانادا نبينم، تلاش خود را متوقف نخواهم كرد.
محمد علي ابطحي، معاون رئيس جمهوري اسلامي گفته است كه به احتمال زياد، خانم زهرا كاظمي بر اثر ضربه مغزي به قتل رسيده است. بيل گراهام، وزير امور خارجه كانادا و نيز پيتر مك كنن، سفير كانادا در تهران، با استفان، پسر خانم كاظمي و وكيل وي، رسما ديدار و گفتگو كردند.
گراهام در مورد پيگيري جدي اين پرونده از سوي كانادا گفت: ما نظريه تحريم اقتصادي عليه ايران را رد نمي‌كنيم و آماده هستيم هر شيوه اي را محك بزنيم، اما براي اتمام مراحل تحقيق پرونده بايد صبر كنيم. وكيل استفان پس از ديدار با گراهام، وزير امور خارجه گراهام گفت كه قرار است با وكلاي وزارت امور خارجه در اين مورد ديدار و گفتگو كند.
وي گفت قدم بعدي ما اين است كه در بخشي از سازمان ملل كه به موضوع آزادي بيان و شكنجه رسيدگي ميكند، پرونده شكايتي برعليه ايران تشكيل دهيم.
درحاليكه استفان و وكيل وي، خواستار تحريم اقتصادي بر عليه ايران هستند، به خبرنگاران گفتند: دولت كانادا مي خواهد اين پرونده را در دادگاه بين المللي لاهه مطرح كند، اما حوزه اختيارات اين دادگاه، مشكلاتي پديد مي آورد كه به آساني قابل حل نيستند.
مرتضي عبدالعليان، فعال حقوق بشر و عضو كانون انديشه، گفتگو و حقوق بشر در ايران، در مورد پرونده خانم كاظمي به راديو فردا گفت:
مرتضي عبدالعليان: بايد به دولت كانادا و به خصوص آقاي بيل گراهام گفته شود كه مگر ايرانياني كه در سطح جهان هستند و فعال هستند در رابطه با حقوق بشر، اين 5 نفري كه گرفتند، مثل آن قتلهاي زنجيره اي، بعد هم آزاد ميشوند و آب از آب هم تكان نميخورد. اگر آقاي بيل گرام يك همچين شناخت دقيقتري از اينها داشته باشد، آن موقع مسائلي را كه در آينده براي ما مطرح ميكند، مهم خواهد بود. در ارتباط با ساختار سيستم ايران، شناخت دقيقي ندارند، در نتيجه فكر ميكنند كه چون مرتضوي كنار رفت، در نتيجه قاضي ديگري اين مسئله را پيگيري خواهد كرد. من فكر ميكنم اينها درصدد هستند در داخل ايران، اين مسئله را به يك صورتي به تعويق بي اندازند يا آهسته كنند و كم كم به فراموشي بسپارند. و تا مادامي كه پيكر خانم كاظمي سالم است، بايد برگردانده شود به كانادا.
م.ا.: بيل گراهام، وزير امور خارجه كانادا، اميدوار است كه تحقيق پيرامون مرگ خانم زهرا كاظمي به زودي به نتيجه برسد، زيرا كه اين امر سبب پيشروي دموكراسي در ايران و نيز امنيت خبرنگاران در سراسر دنيا خواهد شد.
مريم اقوامي، مصاحبه با مرتضي عبدالعليان (تورانتو)

گزارش مرتضی عبدالعلیان از مراسم اعطا جایزه به ژیلا بنی‌یعقوب

چهارشنبه گذشته، سازمان روزنامه‌نگاران کانادایی مدافع آزادی بیان، جایزه جهانی «آزادی بیان» خود را باز به یک ایرانی تقدیم کرد...
 
 
مرتضی عبدالعلیان: به دعوت روزنامه‌نگاران کانادايي مدافع آزادي بيان، در شب نه دسامبر امسال چهار صد و هفتادو پنج روزنامه‌نگار، مفسر راديو و تلويزيون و مطبوعات، توليدکنندگان برنامه‌هاي راديو و تلويزيون، اعضاي کانون وکلا و فعالين اجتماعي، اقتصادي، سياسي و حقوق بشري در هتل رويال یورک تورونتو جمع شدند تا در مراسم اعطاي جايزه بين المللي که طبق سنت هر ساله برگزار مي‌شود شرکت داشته باشند.
تم اصلي برنامه امسال مساله «مصونيت» از مجازات انتخاب شده بود. اينکه مجرمين دولتي نبايستي از مجازات معاف شوند.
در اين مراسم، هر ساله هيات داوران دوتن از شجاع‌ترين روزنامه‌نگاران را از سراسر جهان و يک روزنامه‌نگار کانادايي را که در راه حقيقت‌گويي و افشاگري جان خود را به خطر مي‌اندازند انتخاب کرده و به آنان جايزه جهاني آزادي بيان را اهداء مي‌کنند. 
سي .جي .اف.اي، يا همان سازمان روزنامه نگاران کانادايي مدافع آزادي بيان متشکل از روزنامه‌نگاران مطبوعات و راديو تلويزيون سراسري کاناداست. سي.جي .اف.اي مديريت آيفکس  مرکز انتشار هماهنگ اخبار هشتاد و هشت سازمان بين المللي  آزادي بيان از جمله سازمان گزارشگران بدون مرز، فدراسيون بين المللي روزنامه نگاران و سازمان ماده نوزده را  بعهده دارد. دفتر سازمان سي .جي .اف.اي و آيفکس هردو در تورنتو کاناداست. نزديک به پانزده کارمند در دفتر سي.جي.اف.اي و آيفکس کار ميکنند .
برنامه از ساعت  شش تا نه و نيم شب ادامه داشت. دو تن از شخصيت‌هاي تلويزيوني کانادا – لويد رابرتسون از تلويزيون سي تي وي و هدر هيچکاک از تلويزيون سي بي سي مسؤليت اجراي برنامه‌ها را به عهده داشتند.
در جلوي صحنه دو ميز قرار داشت که در دو طرف آن  ميهمانان مخصوص نشسته بودند. اگر ژيلا بني‌يعقوب می‌توانست بیاید، در اين شب در کنار اين ميز نشسته بود .همانطور که ميهمان و برنده ديگر جايزه از روسيه آمده و نشسته بود. يکي از حاضرين مي‌گفت: "چه عيبي داشت که ژيلا هم مي‌آمد و جايزه‌اش را دريافت مي‌کرد، از اين حيث رژيم جمهوري اسلامي چقدر بايد از اخلاق سياسي به دور باشد و نگذارد شهروندش که افتخاري را نصيب مملکت‌اش کرده از حضور در روز دريافت جايزه‌اش محروم شود".هشت سال قبل هم اکبر گنجي روزنامه نگار صاحب نام بدليل در بند بودن نتوانست در مراسم اعطاي جايزه شرکت کند و جايزه‌اش را دريافت کند. مسؤولين اجراي برنامه، تک تک ميهمانان مخصوص را معرفي کردند و نام نيک آهنگ کوثر کاريکاتوريست پر کار  که به نمايندگي  از ژيلا در مراسم حضور داشت را نيز اعلام کردند.
در شروع برنامه لويد رابرتسون از نماينده بانک اسکوشيا خواست تا پيامش را قرائت کند. ايشان در مورد برنامه‌ای به نام "سي. جي .اف .اي فلو شيپ"توضیح داد  که با هزينه بانک، روزنامه‌نگاري از يکي از کشورها انتخاب مي‌گردد تا دردانشگاه تورنتو تحصيل کند. و اين بار دانشجوي انتخاب شده از کشور السالوادور بود که از او خواست تا به صحنه آمده و سخنراني خود را ايراد نمايد.
"اريک ليموز" روزنامه‌نگار السالوادري گفت: " پنج روز قبل از آمدنم به کانادا دوست و همکارم در السالوادر ترور شد و تا کنون چهارده  روزنامه‌نگار در السالوادر بقتل رسيده‌اند، و در جنگ داخلي السالوادر در دهه هشتاد نزديک به هفتادو پنج هزار نفر در طول دوازده  سال جنگ کشته شدند .پوشش خبري جنگ يعني پوشش خبري در مورد جوخه‌هاي مرگ و قربانيان نقض حقوق بشر که در خط مقدم جبهه انجام مي‌گرفت. اريک مي‌گويد: "آن روزها روزهاي ديوانه کننده‌اي بود، اما براي ما پوشش اين خبر ها عادي شده بود."
در نوبت بعدي هدر هيچکاک، درباره  روزنامه‌نگار کانادايي – هندي بنام طارا سينگ هاير گفت. اينکه او  روزنامه‌اي را در کانادا مديريت مي‌کرد و بطرز مشکوکي بدست عواملي نخست با شليک گلوله در استان بريتيش کلمبيا فلج گرديد و آنگاه در سو؛ قصد دوم به قتل رسيد و قاتلينش با اينکه سر نخي از آنها در دست است هنوز معرفي نشده‌اند. هدر گفت بياد طارا سينگ، سي .جي .اف. اي جايزه‌اي هر ساله به يک روزنامه‌نگار کانادايي اهدا ميکند و اين‌بار  فرد انتخاب شده "تري گولد " مي‌باشد . زهرا کاظمي نيز يکي از برندگان اين جايزه بود که توسط فرزندش استفان دريافت شد. هدر  از خانم "مري دين شير" روزنامه‌نگار بازنشسته روزنامه  تورونتو استار خواست به صحنه آمده تري گولد را معرفي کند. مري دين گفت: "تري با به خطر انداختن جان خود به کشورهاي مختلف مسافرت کرده و در مورد روزنامه‌نگاراني که در جهان به قتل رسيده اند تحقيقاتي کرده و آن تحقيقات را در کتابي جمع نموده و منتشر کرده است. و آنگاه از او خواست به صحنه آمده و سخنان خود را ايراد نمايد ."
گولد از بسياري از روزنامه‌نگاران بقتل رسيده صحبت کرد و گفت که تعجب کردم از تعداد روزنامه‌نگاراني که بقتل رسيده‌اند. او گفت : "زماني که در فيليپين بودم بين سالهاي دو هزار – دوهزاروچهار , دوازده روزنامه نگار در فيليپين به قتل رسيدند. تنها جرم آنها اين بود که خواهان تغيير در دولت و وضعيت اقتصادي بودند. اغلب  آنها تهديد شده و پيش‌بيني ميکردند که در اين راه کشته شوند. من فکر مي‌کردم که اينها آدم‌هاي فوق العاده‌اي بودند. به تحقيق در مورد زندگي آنها پرداختم و مي‌خواستم بدانم چرا با همه خطرات به کارشان ادامه مي‌دهند. من مي‌خواستم به عمق روانشناسي فداکاري آنها برسم. مي‌خواستم بدانم حتما بايد چيزي باشد که آنها با مرگ روبرو مي‌شوند." گولد سپس در مورد ژيلا بني‌يعقوب گفت: "او روزنامه نگار شجاعيست و بارها بخاطر کارش دستگير شده و به زندان افتاد .من‌هم مي‌خواهم اين جايزه ام را به همه روزنامه‌نگاراني تقديم کنم که به قتل رسيده و در کتابم در مورد آنها نوشته‌ام."
پس از گولد, لويد رابرتسون به صحنه آمد و از فيلم مستندي صحبت کرد که قرار شد به نمايش در آيد. اين فيلم در مورد زندگي روزنامه‌نگاراني بود که بخاطر کار و حرفه مورد علاقه خود و به خاطر حقيقت‌گويي و حقيقت‌نويسي به قتل رسيدند. بطور مثال او گفت  در روزهاي اخير سي روزنامه نگار از کشور فيليپين در يک حادثه انتخاباتي بقتل رسيدند. رابرتسون آنگاه از آرنولد امبر رييس سي جي .اف اي خواست سخنان خود را ايراد نمايد. آرنولد از شهروند روزنامه نگاري صحبت کرد. به انتقاد از پليس ونکوور کانادا پرداخت که با استفاده از دستگاه" تيزر " باعث مرگ انساني در فرودگاه شدند و بعد  از جواني گفت که با يک دوربين ساده از صحنه درگيري پليس با «رابرت کزينسکي» و مرگ او به دست نيروهاي پليس در استفاده از تيزر اتفاق افتاده بود. بعد از اين جوان يعني پاول خواست بايستد و حضار با ابراز احساسات از او تقدير کردند.
در قسمت دوم و پس از صرف شام، فيلمي از زندگي، کار روزنامه‌نگاري و دستگيري‌هاي ژیلا بنی‌یعقوب و صحنه‌هايي از اعتراضات مردم ايران به نمايش در آمد . سپس  پاتريک گاسيج ، معاون مطبوعاتی گری ترودو، نخست وزیر فقید کانادا از آقاي نيک آهنگ کوثر کارتونيست ايراني که دوست و همکار قبلي ژيلا بوده و  در تورونتو کانادا زندگي مي‌کند خواسته شد تا به صحنه آمده و پيام ژيلا بني يعقوب، برنده جايزه بين المللي آزادي بيان را که نتوانست در مراسم حضور يابد را بخواند. نيک آهنگ پيشتر در مورد ژيلا گفته بود که احترام خاصي براي  زنان روزنامه‌نگار قايل است زيرا که، سنت‌گرايان اسلامي معتقدند آنها نبايد کار کنند بلکه در خانه بمانند و از طريق شوهر و پدر پشتيباني شوند. نيک آهنگ همچنين گفت: ما نمي‌توانيم قدم به سوی يک جامعه دمکراتيک بر داريم وقتيکه نيمي از جامعه از حقوق خود بي اطلاعند. پس از خواندن پيام ژيلا توسط نيک آهنگ و در يافت جايزه حضار با ابراز احساسات ممتد از ژيلا بني يعقوب و کارش تقدير کردند. ژيلا در پیامش از تداخل کار سياسي و روزنامه نگاري انتقاد داشت .از شوهرش بهمن احمدي عمويي گفت که هم اکنون در زندان بسر مي‌برد و جايزه‌اش را هم تقديم کرد به همسرش و همه روزنامه‌نگاران ايراني که در زندان بسر مي‌برند. جايزه ژيلا در دفتر سي جي .اف اي . خواهد ماند تا در آینده و در مراسمي به ايشان تقديم شود.
در اين قسمت  نوبت به برنده ديگر جايزه رسيد که همگي از روسيه و براي روزنامه مستقل "نو وايا گازتا " کار مي‌کردند و همگي جان‌شان را بر سر کار حرفه‌اي  از دست دادند " . پس از نمايش فيلمي مستند از وضعيت روزنامه‌نگاران روسيه و روزنامه نو وايا گازتا و زندگي : استانيسلاو مارکلوف، آناستا سيا بابو رووا،  و آنا پوليتکوسکايا -  هدر هيچکاک از جان هوینریک، ناشر روزنامه تورنتو ستار خواست تا به معرفي روزنامه «نووايا گازتا» و روزنامه‌نگاراني که در راه حرفه روزنامه‌نگاري به قتل رسيده‌اند صحبت کند. در اين مورد در جزوه‌اي که بمناسبت اين شب تهيه شده آمده است: مسله اين است که چقدر يک نفر حاضر است در مورد جانش ريسک کند. در مورد روزنامه‌نگاران «نووايا گازتا» وقتي مسله آزادي بيان به ميان مي‌آيد مساله ريسک اصلا جاي سؤال نيست. آخرين قتلي که اتفاق افتاد در ژانويه سال دو هزارو نه بود، وقتي که روزنامه‌نگار جوان، آناستا سيا بابورووا بهمراه استانيسلاو مارکلوف وکيل   حقوق بشري در روز روشن در مرکز شهر مسکو با شليک گلوله بقتل رسيدند. بابورووا در اين روز کنفرانس خبري مارکلوف را پوشش مي‌داد. مارکلوف در دم جان سپرد اما بابورووا بعدا در همان شب فوت کرد. يکسال از اين واقعه مي‌گذرد و قاتلين هنوز شناسايي نشده‌اند . بخاطر اين شرايط روزنامه‌نگاران «نووايا گازتا»  بايد چون کاراگاهان پليس زندگي و کار کنند. آنا پوليتکوسکايا يکي ديگر از روزنامه‌نگاران «نووايا گازتا» که او هم  جانش را در راه حرفه‌اش از دست داد زماني گفت: وقتي که کار تحقيقي انجام مي‌دهيم بيشتر کارمان را مجبوريم در خفا انجام دهيم. بيشتر مقالات پوليتکوسکايا در مورد شکنجه مردم عادي چچن توسط سربازان روسي بود. کار تحقيقي او باعث شد تا در بيست مورد، شکنجه‌گران محکوم گردند. جايزه اين روزنامه نگاران را يکي از مسؤلين  روزنامه نووايا گازتا دريافت کرد و حاضرين به احترام برخاسته و با ابراز احساسات ياد و خاطره روزنامه‌نگاران کشته شده روزنامه نووايا گازتا را گرامی داشتند.

گفت و گو با مرتضی عبدالعلیان، عضو هیأت مدیره انجمن روزنامه‌نگاران کانادایی مدافع آزادی بیان:

حمایت کانادایی‌ها از آزادی بیان روزنامه‌نگاران ایرانی

نیک‌آهنگ کوثر

هفته اول ماه می برای بسیاری از روزنامه‌نگاران جهان،‌ محدوده زمانی مهمی است و روز سوم را در تقویم‌های‌شان روز آزادی مطبوعات را نشان گذاشته‌اند.
با این همه، این روز برای روزنامه‌نگاران ایرانی به یک شوخی شبیه‌تر است. انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران نیز رو به انحلال می‌رود. خیلی از انجمن‌های بین‌المللی مدافع آزادی بیان و آزادی رسانه‌ای، مسایل مختلف مربوط به رسانه‌ها در ایران را زیر نظر دارند و معمولاً بیانیه‌های زیادی در دفاع از روزنامه‌نگاران ایرانی صادر می‌کنند‌ که البته همیشه این دفاع‌ها به نفع روزنامه‌نگاران ایرانی تمام نشده است.
یکی از این انجمن‌ها CJFE یا روزنامه‌نگاران کانادایی مدافع آزادی بیان است که سال‌ها است تلاش می‌کند، وضعیت واقعی روزنامه‌نگاری در ایران را به همه نشان بدهد.
با مرتضی عبدالعلیان، عضو هیأت مدیره این انجمن درباره مشکلات اخیری که پیش آمده و هم‌چنین سوابق CJFE در قبال روزنامه‌نگاری در ایران گفت و گو کردم.
Download it Here!
در ارتباط با نقض آزادی بیان، CJFE اولاً در سال ۲۰۰۰ یک جایزه‌ای را به آقای اکبر گنجی داد. بعداً ایشان به کانادا آمدند و باز یک جلسه‌ی خیلی بزرگی بود که برگزار شد و آن‌جا جایزه خودشان را دریافت کردند.
بعد مساله خانم زهرا کاظمی و پسر او، استفان هاشمی پیش آمد و برای او هم یک جایزه‌ای را تعیین کردند و پسر او آمد و آن جایزه را دریافت کرد. در کل، نامه‌های بسیار زیادی در ارتباط با نقض حقوق بشر ایران، سی‌جی‌اف‌ای صادر کرده است.
الان انجمن‌های مختلف دارند بیانیه می‌دهند و نامه‌نگاری می‌کنند. آیا در طول این چند سال گذشته این‌ها توانسته تأثیری روی وضعیت آزادی بیان در ایران بگذارد‌؟
دقیقاً. چون این نامه‌های اعتراضی به هر حال صادر می‌شود و تأثیر‌گذار است. خب این‌ها فقط برای سران جمهوری اسلامی نمی‌رود، بلکه برای سازمان ملل، شورای حقوق بشر سازمان ملل هم می‌رود و در نتیجه می‌تواند خیلی تأثیرگذار باشد.

مرتضی عبدالعلیان، عضو هیأت مدیره انجمن روزنامه‌نگاران کانادایی مدافع آزادی بیان
تنها انجمن صنفی غیروابسته به حاکمیت در مطبوعات دارد، منحل می‌شود و عملاً تا چند وقت دیگر هیچ اثری از انجمن صنفی روزنامه‌نگاران نخواهیم دید. آیا سی‌جی‌اف‌ای روند گذشته را ادامه خواهد داد و صرفاً به صدور بیانیه برای دفاع و یا حمایت از روزنامه‌نگاران خواهد پرداخت‌ یا دنبال راه کارهایی می‌گردد که عملاً تأثیرگذار باشد؟
من فکر می‌کنم که در این رابطه بشود از تمام این سازمان‌هایی که زیر مجموعه CJFE هستند، خواست که به این مساله ای که درحال اتفاق است، اعتراض بکنند. تنها راه باز هم نوشتن نامه از طرف همین ۸۵ سازمانی است که زیر مجموعه CJFE هستند. این تنها راهی است که می‌شود این مساله را مطرح کرد در جهان و به دولت جمهوری اسلامی فشار آورد تا این مساله اتفاق نیفتد.
آیا فکر می‌کنید این نامه‌ها و این فشارهایی که شما می‌فرمایید تأثیری روی دولت جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت؟
دولت جمهوری اسلامی به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل، این میثاق‌ها را امضا کرده و موظف است که رعایت بکند و من فکر می‌کنم که این تنها کاری است که ما می‌توانیم بکنیم.
سوالی که همیشه وجود داشته این است که وقتی انجمنی وجود نداشته باشد، چه ساز و کاری برای حمایت از روزنامه‌نگاران داخلی وجود دارد‌، وCJFE در این قبال چه کارهایی می‌تواند بکند؟
CJFE ‌ خود به خود نمی‌تواند برود یک سازمانی آن‌جا تشکیل بدهد. مگر این‌که خود روزنامه‌نگاران در داخل ایران دوباره بتوانند یک سازمانی تشکیل بدهند یا به هرحال در سازمان‌های دیگری جمع بشوند و از آن طریق با CJFEبتوانند تماس بگیرند و یا روزنامه‌نگاران مستقل در کنفرانس‌های بین‌المللی شرکت کنند و در آن‌جا CJFEمی‌تواند به آن‌ها کمک کند.

۱۳۹۲ شهریور ۲۷, چهارشنبه

" عمه گرجي "* -



 گرجي عبدالعليان

در ايام کودکي و نوجواني ام در رامسر در بيشتر عروسي هايي که برگذار ميشد -عمه گرجي ما - مغز متفکر آشپزها بود .در کنار بسياري از ديگها و آتش و دود با " منديل *" به سر و " لاوند *"  به کمر نشسته بود و امور را نظاره ميکرد و همه از او حرف شنوي داشتند.
ديگهاي مسي گنده که به آن "برکر" ميگفتند – آتش و دود اطراف آن - غذايي که ميبايست بموقع آماده گشته - نه شور و نه کم نمک شود و حداقل دويست / سيصد نفر ميهمان عروسي را تحت پوشش قرار دهد - اين کار - کار عمه گرجي بود . عمه گرجي ما دو کار مهم ديگر هم داشت – يکيش پيشنهاد يا  تجويز انواع و اقسام داروهاي گياهي – محلي ( اورژانس) براي افراد محله بود  و آن ديگري -  کار " مهربا ني " بود. سراسر وجود ش پر از مهر بود و مهر ميکاشت .

عمه گرجي تنها خواهر بزرگ پدرم بود و با خانواده اش ( شوهرش و فرزندانش حسين حدادي – محمد حدادي – علي حدادي – حسن حدادي و سکينه حدادي)  در آنطرف ديوار چسبيده به خانه ما زندگي ميکردند – تنها يک ستون ايوان ما را با ايوان باز عمه گرجي وصل ميکرد. شوهر عمه ما هم " مشدي ابراهيم حدادي "قلعيگر"  * يا مسگر بود که بيشتر از سال را در دهات ها - دشتها و جنگلها و ييلاقات اطراف رامسر در سفرو کار و زحمت  بود و بعد هم به شهر ميآمد و در اطاق زير شيرواني ( جيرکه ) به کار مسگري ميپرداخت و گاه گاهي من در دميدن آتش " کچال " * و او با پنبه و قلع و نشادر براي سفيد کردن درون ديگها که دود سفيدي از آن بلند ميشد  در همان اطاق زير شيرواني به او کمک ميکردم و يادم ميآيد بمن ميگفت : " دم بده وچه " و سر آخر با اندک پول خردي که بمن ميداد خوشحال از پيشش ميرفتم .

هرگاه که با دوستانم در عروسي ها  پرسه ميزديم و عمه گرجي را ميديدم فورا خطاب بمن ميگفت : "مه برار زه " و فورا يه بشقابي از غذا براي من و دوستم ميکشيد و ما در همان حياط مينشستيم و مشغول خوردن ميشديم . گاهي که به حرفهاي مادرم گوش نميدادم و يا کار بدي ميکردم و مورد خشم و غضب مادر قرار ميگرفتم به اولين کسي که پناه ميجستم عمه گرجي بود و او مرا در ميان زانوان خود مينشاند و با دستهاي گرم و نرم خود نوازشم ميکرد و نميگذاشت مادرم بمن نزديک شود . عمه گرجي گاهي مرا " قليان قپه " * هم صدا  ميزد.

عمه گرجي از کودکي هميشه مرا بغل ميکرد و پشت مرا آنقدر با دستهاي مهربانش ماساژ ميداد تا من بخواب ميرفتم . گاه گاهي در ييلاق جواهرده هر وقت در نزديکيهاي خانه عمه گرجي بودم و گشنه ام ميشد او  يک تکه از آن " کشتاهاي زنجبيلي " خوشمزه اش را بمن ميداد که سير ميشدم – و يا زماني که عمه گرجي در روز بازار ( شنبه بازار  يا سه شنبه بازار رامسر  ) خريد ميکرد و برميگشت يک " گزر " ( هويج ) بزرگ تازه بمن ميداد و  مشغول خوردن آن ميشدم . 

دستهاي عمه گرجي ما مهربان بود – چهره اش مهربان بود – حرکات و رفتارش مهربان و آرام  بود و دنيا مهرباني در او جمع شده بود طوري که  اگر دستي بر سر کسي ميکشيد دنيا انرژي را به آن کودک ميداد.

  
پسر عمه ام علي حدادي ميگفت : در دوره روي کار آمدن رضا شاه – که هنوز به سلطنت نرسيده بود و در زمان مبارزات جنگل – ميرزا کوچک خان جنگلي از طريق جنگل به جواهرده رامسر ميرسد – ميرزا در قبرستاني بالاتر از چشمه آب علي با مردم جواهر ده در حال صحبت بود که گفتند قزاقها دارند ميان – در اين لحظه مردم جواهر ده همه فرار کردند به سمت " سلمل " - پدر بزرگ و مادر بزرگ ما در حين فرار متوجه شدندعمه ما که دختر کوچکي بود با آنها نيست – برگشتند به آن نقطه و ديدند که در دست قزاقها ست و با گريه و زاري توانستند عمه ما را از دست قزاقها نجات دهند.    
    
شاهد بودم که عمه گرجي در محله ي ما " کندسر* يا کشباغ * رامسر براي خودش يک دکتر اورژانس هم بود و براي انواع و اقسام دردها و بيماريها ( از دل درد گرفته تا مسموميت ) انواع و اقسام پيشنهادات و تجويزات را به خانواده بيمار سفار ش ميکرد . از جمله يکبار که بسيار زياد  " ساقه هاي جوان تمشک " يا " بول "* را  پوست کنده و  با نمک خورده بودم – و بعد هم دل پيچه گرفته و مريض شدم – عمه پيشنهاد نوشيدن کمي از " کوج کشه "* يا شاش خود من را تجويز کرده بود . ليواني بمن دادند که در آن شاشيده و سر بکشم . البته الآن خوب يادم نيست که بعد از نوشيدن آن خوب شدم يا نه-  ولي نميدانم چرا اين يکي هنوز پس از اين همه سال و آنهم سالهاي سال دور از وطن در ذهن يا ضمير من مانده و از يادم نرفته است ....و يا بخاطر درد بدن و بدرستي گذاشتن " گله " * يا استکان يا ليواني که در آن پنبه آلوده به الکل را آتش ميزدند و بعد آنرا بر شانه هاي پشت ميگذاشتند را درمان درد ميدانست . عمه گرجي با همه شکسته بندها و ما ما هاي محلي و ...رابطه داشت .
هم عمه گرجی و هم پدرم از داروهاي دواخانه شاکي بودند و تا آنجايي که ميدانم و بمن گفته اند از خوردن دارو نيز بيزار بودند الا به زور آنهم فقط دربيمارستان و هر دو هم تا نزديک به صد سال زندگي کردند ( يادشان گرامي ).   

 
-------------------------------------
زير نويس ها :

عمه گرجي = گرجي عبدالعليان

منديل = پارچه سياهي را که محکم بر پيشاني و سر ميبندند و معتقدند که جلوي سر درد را هم ميگيرد.

لاوند = چادر شب دستبافت رنگي که خانمها دور کمر ميبستند و هنوز هم زنان روستايي ميبندند. 

قلعيگر = يا همان مسگر که کارش با قلع هست و با آن درون ديگها و تابه ها را سفيد ميکند .

کچال = جايگاه مخصوص  کوچکي ساخته شده با گل و سنگ در درون اطاق يا ايوان براي آتش کردن و پختن غذا و...بر روي آن .

" دم بده وچه " = به دم پسر-  دميدن بر آتش – باد زدن بر آتش از طريق يک دستگاه مکانيکي و يا  از طريق پوست حيوا نات.

" مه برار زه " = برادر زاده من

قليان قپه = روي قليان جاييکه توتون و ذغال را ميگذارند

" کندسر " = بالاي تپه

" کشباغ " = باغي که در کنج يا گوشه است

"بول " = ساقه جوان تمشک

"کوج کشه" =  ادرار - شاش 

" گله نين " = کوزه گذاري – بادکش که  درد هاي بدن را ميکشد

" برکر " = ديگ مسي بسيار بزرگ

"جيرکه "= اطاق زير پله – اطاق زير شيرواني

" سلمل " = دهي نرسيده به جواهر ده

کشتاي زنجبيلي = نان قرصي که در ماهي تابه با خمير آرد و دارچين و کمي شکر درست ميکردند