۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

چند خط براي امروز......

طنزهاي مرتضي عبدالعليان :
ديروز روز جمعه - جمعه خونين و جمعه روحاني بود - روميان مسيح ( علينژاد نه ) را به صليب کشيده بود ند و بقيه آن داستان .....اينطرفها در اين روز مردم روزه ميگيرند يعني يکروز در سال /
يکم -
ا مروز رفتيم که يه عزيزي رانندگي تمرين کند - در حين رانندگي ديدم کلاغي داره بطرف ماشين مياد : گفتم مواظب باش مواظب باش کلاغ بهت نزنه - يا مواظب تير برق باش- تير برقو نشکني - کمي دير تر ديدم يه غاز هر بار که از پهلويش رد ميشيم ميترسه - و خطر رو حس کرده - اين بود که گفتم فلاني انگار غازه هم فهميده داري تمرين رانندگي ميکني ها/
دوم -
واما آخرين مطلب اينکه براي خواندن شعر -بريد تو کوچه شاملو -نه کو چه علي چپ / يا - در هيچ کوچه اي بجز کوچه شاملو اين همه شعر نيافتم / و باز هم - در کوچه شاملو در هر خانه اي را که زدم پر از شعر بود / تا اينچا

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

باز اومدم که چراغ اين اطاقو روشن کنم .......

طنزهاي مرتضي عبدالعليان :
يکم -
و اما باز يه قدري طنز - بازي با کلمات / کلمات و جملات - مثل کمال جنبلات - مثل جنبيدن کلمات در جملات هستند البته بدون اسلحه /
دوم -
بعضي از روزنامه ها روزنامه نگاري دارند که کارش را با "سرد- بيري" ( به انگليسي =آبجو سرد ) امضا ميکند /

سوم -
نوجوان که بودم در " ما- زن داران " زندگي ميکردم - ما دري به پسرش ناسزا ميگفت و داد ميزد : بلا روس -تره بيره - برو اينجه بوينم ( بلاي روسي تو رو بگيره -بيا اينجا ببينم )/
چهارم-
ميگن يه روز زنگ در خانه يه بابايي را ميزنند - وقتي صاحبخانه درو باز ميکنه -ميگن از اداره ثبت احوال آمديم که حال تونو بگيريم!؟ اداره ثبت احوال اداره ايست که نام را ثبت ميکنه احوال رو نه !؟

۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

چند خط براي تو صفحه عزيزم که خالي نماني

نميدانم هوا چه مرگشه ؟ همينجوري از سر صبح داره زوزه ميکشه / همين يکشنبه گذ شته طوفان برفي آمد که نگو / بهار امسال تا حالاش که خيلي تخمي از آب در اومده / شش ماه سرماي کانادا بس نبود ؟حالا بايد بهارمان هم اينجوري گرفتار زمستو ن بشه و تا رهايي بهار از زمستون بايد بسوزيم و بسازيم و توش زندگي کنيم / دلم بحال خودم نميسوزه اگر چنين بود که خودخواهي بيش نبود / دلم بحال بهار ميسوزه که تقريبن غافلگير و گرفتار چنگال زمستان شده / يعني ميگين بهار بتونه خودشو از چنگ اون رها کنه؟ چيزي که کمي آزارم ميده نا آرامي بهاره/ بي تابي ميکنه / آخه کم شده که به زير قولش بزنه / بهار را من با صداقتش ميشناسم / از صداقتش يکي ميگم و رد ميشم / و آنهم باران بهاري و آفتاب گرم و در اومدن بنفشه است / که مثل يار است و قرار / قرار اينبود که بهار بياد /
بذار يه چيزه ديگه بگم : دلم ميدوني براي کي و چي بيشتر ميسوزه ؟ / اون پرنده اي که هر ساله پشت آپارتمان ما روي درختي مينشست و هي ميخوند / امسال با ناپديد شدن بهار اونم تقريبن ناپديد شده / ترسم اينه که نکنه اونم گرفتار زمستون شده ؟/

۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

طنز سياسي

طنزهاي مرتضي عبدالعليان :
يکم
- ميگويند آيت اله مصباح ميره به دندانپزشکي و به دکتر ميگه /آقاي دکتر چند وقتيه که دندانهايم کُند شده / دکتر نگاهي به دندانهايش ميکند و ميگويد : از دندانهايتان نيست چونکه دندانهايتان تيز تر هم شده ولي انگار مغزتان همچنان کُنده /
دوم-
پرواز را بخاطر بسپار /احساس بي احساس !
سوم-
اخيرن در خبرها آ مده بود که آيت اله مهدوي کني رييس مجلس خبرگان رهبري شد / يک سايت نزديک به مصباح و حجتيه در سر تيتر خودش نوشت : رياست خبرگان رهبري با مهدوي کُني شروع شد !

۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

طنز جديد

طنزهاي مرتضي عبدالعليان :
يکم-
ميگويند از روزي که محمود احمدي نژاد (که بچه گرمسار است ) رييس جمهور تقلبي ايران شده مردم گرمسار از اين مسله شرمسارند /
دوم-
امروز از روي بيميلي يه ايميلي به دوستم اميل زدم /
سوم-
کيف کردم وقتي يه خبرنگار خارجي نام رييس جمهور تقلبي جمهوري الاسلامي را به غلط يا درست يه بار "مارمود "و بار ديگر "محدود "احمدي نژاد خواند/
چهارم -
ژاپني ها در اطراف توکيو ايستگاههاي قطاري دارند به اين نام : ايچي گاوا : يه گاو - ني گاوا : دو گاو

۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

طنز

طنزهاي مرتضي عبدالعليان:
يکم -
روز پيش يکي از دوستان در فيس بوکش اعلام کرده بود رفته کشور "عمان " !؟! يه کومنت براش نوشتم / گفتم عزيز : واخ واخ در عماني ؟ مواظب تمانت باش /
دوم-
از دوستي سوال کردم چه ادکلني ميزنيد /در پاسخم گفت : پولو بعد او از من پرسيد مال شما چيه ؟ گفتم : مارکو پو لو -

طنز

کسي از اينکه در خانه تنها است نبايد بترسه / زيرا در هر خانه يه فريزر ( مشت زن ) نشسته /

طنز سياسي

چند مدت قبل داشتيم در خانه يکي از دوستان بحث سياسي جدي ميکرديم / صحبت از يايگاه اجتمايي رژيمها شد و يکي از دوستان گفت رژيم جمهوري السلامي هنوز پايگاه وسيعي داره / فورن از دهانم در رفت / گفتم پايگاه هوايي دارن .................. مجبور شدم توضيح بدم / گفتم اينا با يه سيد لشکر ژنرال آسماني ارتباط دارن و دايم هم عده اي از او صحبت ميکنند و قراره بياد نسل ما رو ورداره....

طنز روزنامه نگاري

مديريت محترم روزنامه سلام / خدا حافظ

طنز

ميتونين با حرف "ش" يه نام فاميل مشهور فرنگي مثال بزنين ؟ چارلي شين

طنزفکري

طنزمرتضي عبدالعليان:
کسي ميدونه چرا پرگار بدبخت يه جا ايستاده و دور خود همينطور ميگرده؟
براي اينکه يه پاش گيره داداش

طنز فکري

طنز مرتضي عبدالعليان :
ميتوني بگي چرا به رب گوجه فرنگي ميگيم "رب" : براي اينکه " يک چهارم " گوجه فرنگي است / ميدانيم که سه چهارم گوجه فرنگي را آب تشکيل ميدهد - ميماند يک چهارم آن و براي همين آن را رب ميناميم (تحت لفظي)