۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

چند خط براي امروز......

طنزهاي مرتضي عبدالعليان :
ديروز روز جمعه - جمعه خونين و جمعه روحاني بود - روميان مسيح ( علينژاد نه ) را به صليب کشيده بود ند و بقيه آن داستان .....اينطرفها در اين روز مردم روزه ميگيرند يعني يکروز در سال /
يکم -
ا مروز رفتيم که يه عزيزي رانندگي تمرين کند - در حين رانندگي ديدم کلاغي داره بطرف ماشين مياد : گفتم مواظب باش مواظب باش کلاغ بهت نزنه - يا مواظب تير برق باش- تير برقو نشکني - کمي دير تر ديدم يه غاز هر بار که از پهلويش رد ميشيم ميترسه - و خطر رو حس کرده - اين بود که گفتم فلاني انگار غازه هم فهميده داري تمرين رانندگي ميکني ها/
دوم -
واما آخرين مطلب اينکه براي خواندن شعر -بريد تو کوچه شاملو -نه کو چه علي چپ / يا - در هيچ کوچه اي بجز کوچه شاملو اين همه شعر نيافتم / و باز هم - در کوچه شاملو در هر خانه اي را که زدم پر از شعر بود / تا اينچا

هیچ نظری موجود نیست: