۱۳۸۷ تیر ۲۴, دوشنبه

باغ گيلاس

ميداني؛
لذت و شاديهاي همه دنيا؛
هموطن من.
آنچه که " تو"
بسته به دنيا و روزگار بخواهي در کنارت باشد؛
باز دلت تنها براي چند قلم خواسته؛
مثل ديدار مادر؛
کشور و آزادي؛
بترکد؛
و آنها ترا از آن محروم کنند؛
آنوقت تو ؛
به اين باغ پر از گيلاس بنگري؛
سرخ شوي؛
از باغ برآيي؛
افسوس بخوري؛
و" دلت" ؛
همينطوري در انتظارعشق؛
بزند و بسوزد؛
با تو ؛
و بي تو.

"ع-گ"

هیچ نظری موجود نیست: