۱۳۸۷ فروردین ۶, سه‌شنبه

نگاه به زندگي

نميدانم کدام درخت شيريني در کنارم زيست و ريشه هايش را در من دواند و تلخيهاي درونم را کاهش داد. درون تلخ بر تلخي بيرون ميا فزايد و زندگي را تلخ ميکند. صحبت از رمانتيسيسم و تصورات غير واقعي هم نيست بلکه صحبت از همين تلخزار و مرگزار زندگيست و رويش در و بر آن است . صحبت از ديالوگ و پروسه شيرين شدن است .در هم تنيدگي يعني پائين تر آوردن "موقعيت خود " و گرايش به " موقعيت ما".

دوستي ميگفت من هميشه در هر کاري "موقعيت خودم "را نگاه ميکنم و بمن ايراد ميگرفت که چرا اشتباه ميکنم! و موقعيت خود را نديد ميگيرم.
واقعيت اينست که زندگي من همين لحظه ها و ترجيح دادن " زندگي ما " بر " زندگي خود " است.
نظرم اينست : زندگي ميکنيم تا من زندگي کنم وگر نه اين که زندگي نيست.

بني آدم اعضاي يکد يگرند
که در آفرينش زيک گوهرند
چو عضوي بدرد آورد روزگار
دگر عضوهارا نماند قرار
تو کز محنت ديگران بيغمي
نشايد که نامت نهند آدمي

هیچ نظری موجود نیست: