۱۳۸۶ اسفند ۲۶, یکشنبه

وجود نازنين آسمان

ديروز با برادرم تلفني در آنسر دنيا صحبت ميکردم خيلي ناراحت بود .به زمين و زمان بخاطر وضع موجود ..بله.... . هواي آنجا را سئوال کردم؛ آفتابي بود و ابري در وجود نازنين آسمان وجود نداشت ؛ آبي آبي بود .از خودش" پر" سيدم ( خالي نه ها ؛ پر ) ميگفت که حالش خوبه وميگرده و ميزونه . گفتم : زمين هم بدور خورشيد ميگرده ؛ و قطب نماش ميزونه؛ انگار همه عالم بدور يه چيزي ميگردن ولي "ما" نميدونيم بدور چه ميگرديم.با خود گفتم : مگر ميشه قطب نماي ما ن را گم کرده باشيم .يعني اينقدر ناميزوني !در حالي که خط خيلي طوفاني بود ؛ من اما دنبال آسمان آبي ميگشتم. گشتم و گشتم يهونميدونم چرا اين کلمه فرنگي "cemetery"يعني گورستان و اين استدلال "3 متري - 2 متر و 1 متر" زمين آخر عاقبتي همه ما ؛ آنطور که تولستوي در داستان "چقدر زمين يه مرد احتياج داره" نوشت ؛به ذهنم خطور کرد.

هیچ نظری موجود نیست: