۱۴۰۱ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

 


این برگ که می بینی 
وآن سرخی بر رویش 
   خونیست که از خاکست
خاکی که زبانش را 
با رنگ عجین کردست 
وز آب بگیرد جان 
با نور و با گرما
خورشید سرگردان 
در قلب کهکشان 
 ما نیز بدور آن
می گردیم و میبالیم 
زان که همه از خاکیم 
خاک است وجود ما 
خاک است نهاد ما 
گرچه همه انسانیم 
----
مرتضا عبدالعلیان 
اوکویل ماه مه ۲۰۲۲






هیچ نظری موجود نیست: