هر روز که بیدار میشویم
یک خروار غم بر ما آوار میشود
مثل سقفی که
سنگینی غم را تحمل نکند
و آوار شود
کی میشود که بی دار شویم؟
-------
برای محسن شکاری جوان معترضی که اعدام شد
نه دسامبر ۲۰۲۲
دل نوشته های مرتضا عبدالعلیان
گله گله غازها
از دریا بسمت دشت
آواز خوانان
پرواز میکنند
و نگاهی که از پشت پنجره
در سکوت
واژه ها را پرواز می دهد
و شعر را
در تنهائی مینویسد
ٔFlock After Flock Of Geez
From the sea
While singing
flying
to the plains
And an eye
Behind a large window
In silence
Flies the words
And poem is written
In solitude
در تاریخ هشتم ماه جون ۲۰۲۲ بهمراه دوستان برای یک مرخصی پنج روزه راهی کوههای باصطلاح راکی مانتین در آلبترتا شدیم . بلیط ارزان قیمت هواپیما را دختر یکی از دوستان لطف کرد برایمان تهیه کردند- نفری ۱۶۸ دلار رفت و برگشت با شرکت هواپیمائی وست جت از تورنتو به کالگاری و بلعکس. همچنین قبلن آپارتمانی دو اطاقه در یک هتل بسیار تمیز در شهر « کن مور» که نزدیک به یکساعتی با کالگاری فاصله داشت رزرو کرده بودیم با هزینه ۱۵۰۰ دلار برای پنج شب و در فرودگاه کالگاری هم ماشینی رزرو کرده بودیم با هزینه ۷۰۰ دلاربرای رساندن خودمان به شهر کن مور یا شهر سه خواهران که بعدن توضیح خواهم داد . پرواز ما ساعت ۱۱:۳۰ صبح هشتم جون بود ، همگی خود را سه ساعت زودتر به فرودگاه پیرسون رساندیم و منتظر پرواز شدیم ، اوضاع پندمی و ماسک و ترس مردم از هم بدلیل مبتلا نشدن به کوید همچنان برقرار بود . بهمین دلایل متوجه شدیم که پرواز ما یکساعت و نیمی تاخیر دارد ، اما بلاخره وارد هواپیما شدیم و نزدیک به چهار ساعتی در اسمان کانادا بودیم تا به فرودگاه کالگاری نشستیم و بسمت دفتر ماشین رزرو شده رفتیم و ماشین فورد نو بما داده شد و ما چهارنفری بداخل شهر کالگاری رفتیم . کالگاری از نظر زمانی ، نزدیک به سه ساعت از تورنتو عقب است . نخست به شرکت کاستکو رفتیم و به اندازه کافی مواد غذائی تهیه نمودیم و بعد خرید در لیکور فروشی را هم تکمیل کردیم و بسمت کن مور راه افتادیم .
در راه که اتوبانی زیبا و خلوت بود محو تماشای اسمان صاف و آبی و زمینهای سبز و خرم همراه با گاو و اسب و زمینهای زیبای پر از گلکهای وحشی و از فاصله دور کوههای برفی و صخره ای شدیم . هر چه به کن مور نزدیکتر میشدیم کوههای عظیم برفی و صخره ای جلوه زیبائی به مناظر اطراف میداد و همه ما که برای نخستین بار به آن آطراف مسافرت می کردیم عجیب و دیدنی بود و هر بار از طریق احساسات مان عظمت و شکوه زیبائی این کوهها را میستودیم . و خوشحال بودیم که چنین تصمیمی گرفتیم و آنرا عملی کردیم . بعد از نزدیک به یکساعت رانندگی به شهر کن مور رسیدیم ، شهری کاملن توریستی ، به هتل رفتیم و با خوردن غذائی ، برنامه ریزی برای روز بعد را آماده کردیم . هوای روز بعد عالی بود همراه با آفتاب ، آسمان آبی و خنک و از بالکن آپارتمان ما کوه صخره ای سر بفلک کشیده ای دیده میشد که سه قله داشت و این سه قله به سه خواهر تشبیه شده بود ، البته به سه خواهر روحانی . طبق تاریخ این شهر دو تن از افرادی که به شهر وارد شده بودند این سه قله را پوشیده از مه و برف دیدند که بنوعی در نگاه انها سه خواهر مسیحی با تمثال سفید را بنمایش می گذاشتند که از آن ببعد این کوه و آن سه قله به کوه سه خواهران نام گرفت و شهر کن مور که این کوهها آن را در بر می گرفت به شهر سه خواهران معروف شد.
شهر کن مور را چندین کوه صخره ای در بر گرفته است. با خوردن صبحانه به اطراف کن مور رفتیم و با دیدن کوهها ، دریاچه های رنگ و وارنگ و آبشار ها ، چشمها و افکارمان را به طبیعت سپردیم و هر بار با نفسهای عمیق هوای تازه کوهستانی را وارد ششهای مان کردیم و از سکوت طبیعت و صخره های سر بفلک کشیده متحیر میشدیم . در مسیر یک دریاچه در کنار جاده به یک خرس قهوه ای که به « گریز لی » معروف است برخوردیم ، مردم در ماشینهای خود مشغول تماشای حرکات آن بوده و عکس می گرفتند ، خرس اما بی اعتنا بما دنبال یافتن غذای خودش بود .
تعداد دریاچه های زیبا و رنگ و وارنگ بسیار زیاد بودند که از نامبردن همه آنها معذورم . با دیدن این کوههای صخره ای پوشیده از برف و آبشارها و رودخانه ها و زمینهای پر از گلهای طبیعی وحشی با رنگهای متفاوت بیاد ییلاق جواهرده رامسر خودمان در بهار افتادم که شباهت بسیاری با آب و هوا و طبیعت این اطراف دارد . ای کاش دست این بانکها و شرکتهای ساخت و ساز ساختمانی هرگز به اینجا ها نرسد و این طبیعت را آزار ندهند و بگذارند طبیعت بهمین صورت دست نخورده بماند . حقیقت این است که من هرچه بیشتر به سمت مناطق بومی نشین در کانادا یا هر کشور دیگر رفته ام طبیعت آنجاها را بدون آلودگی یافته ام ، آلودگی ماشین و از همه بدتر آلودگی صدا .
روز بعد بسمت شهر توریستی بنف و دیدن لیک لوئیس یا دریاچه لوئیس رفتیم که فاصله چندانی با شهر کن مور و بنف نداشت. در شهر کوچک بنف که پر از مغازه های خرید سوغاتی و رستوران است توریستهائی را میدیدیم که برای کوه پیمائی و راه پیمائی ، پیاده یا با دوچرخه از شیب دارترین کوههای اطراف شهر بالا میرفتند ، جوان یا میانسال . با دیدن آنها ما هم به پیاده روی رفتیم و در حین راه رفتن به مردی بومی برخوردیم که در آب سرد رودخانه شنا میکرد ، او با دیدن ما از آب بیرون زد و در کنار رودخانه با ما از طبیعت و اثری که طبیعت بر روح و روان انسانها دارد سخن گفت و گفت که کلینیکی در شهر دارد و کارش گفتار درمانی طبیعی است و مراجعه کنندگانش را به رفتن بدرون طبیعت و خود را به طبیعت سپردن تشویق می کرد، و از ما هم خواست چنانچه وقت کردیم به دفترش سری بزنیم .
در بالای کوههای مشرف به شهر بنف همه از میانسالان و جوانان ، زن و مرد با دوچرخه یا پیاده نیروی بدنی خود را می آزمودند و قدرت بدنی خود را بالا میبردند . پس از دیدن بنف بسمت « لیک لوئیس » که فاصله چندانی با بنف ندارد رفتیم، دریاچه ای در دل کوههای سخره ای همراه با برف و آبی که به رنگهای سبز و آبی و فیروزه ای جلوه خاصی به منطقه میداد که بسیار زیبا مینمود و توریستهای بسیاری را به اطرافش کشانده بود . آب و هوائی ییلاقی داشت و آب آن بسیار سرد بود که قدری با کف دستم به صورتم زدم و انرژی گرفتم و با آن انرژی صورتم روشن شد .
در پرسه های مان زیر یک کوه عظیم سخره ای که آبشاری از آن جاری بود ، روی زمینی هموار با گل و گیاه دراز کشیدم که بیشتر طبیعت منطقه به جانم بنشیند اما فورن از ترس حمله خرس و حیوانات وحشی دیگر برخاستم و از خیر آن گذشتم و بطرف ماشین رفتم .
امروز را اینجا ها گذراندیم و فردا قرار است با ماشین بسمت شهر ییلاقی « جاسپر » که سه و نیم ساعت با کن مور فاصله دارد برویم . صبح روز بعد ساعت ده صبح از کن مور حرکت کردیم از مسیر « لیک لوئیس » وارد مسیر جاده جاسپر شدیم . جاده خلوت و دو طرفش پر از درختان سبز و کوههای سر به فلک کشیده بود که بر بیشتر آنها برف نشسته بود .
هر کجا که میخواستیم توقفی کوتاه چند دقیقه ای داشتیم تا اینکه به « ساسکا چوان ریور کروسینگ » رسیدیم ، در انجا که منطقه ای بومی بود بنزین زدیم و با گرفتن چند تا عکس از آنجا راهی « کلمبیا آیس فیلد » شدیم و ساعت حدود ۱:۴۵ دقیقه به آنجا رسیدیم که پر از توریست بود . توریستها با اتوبوس هائی که در آنجا قرار داشت راهی میدان یخچال طبیعی که در وسط کوه قرار داشت می شدند . این یخچال طبیعی با نور آفتاب به رنگهای سبز و آبی در می آمد ، هوا بشدت خنک بود ، به کافه تریا رفتیم کافه ای خریدیم ، صورت را به باد خنک دادیم و دوباره به جاده زدیم و قبل از اینکه به آبشار « آتاباسکا » برسیم در مسیر بالای جاده به گله ای از بز های کوهی سفید رنگ زیبا برخوردیم که در حال چرا بودند .
پس از رسیدن به آبشار آتاباسکا ، دست خود را وارد آب سرد آبشار کردم ، نتوانستم یک دقیقه دستم را در آن نگهدارم ، پوست دستم پس از چند لحظه قرمز شد . از آن آب بصورتم زدم و حرکت کردیم .
بیاد زادگاهم رامسر و ییلاق جواهرده خودمان و « چشمه برتول یا برتول چشمه » افتادم که در نوجوانی و جوانی هر بهار با دوستان به آنجا میرفتیم و آب چشمه بهمین اندازه سرد بود . بلاخره به شهر کوچک کوهستانی جاسپر رسیدیم . تقریبن به همه دریاچه ها و پارکهای اطراف جاسپر سر زدیم و در بین راه خرس و آهو و گوزن دیدیم . بعد با خریدن بلیط تله کابین به بالای کوه « جاسپر اسکای ترمپ » رفتیم ، بالای کوه پر از برف بود ، از آن بالا دریاچه ای که برنگ سبز بود دیده میشد . هنگام پایین آمدن با تله کابین اتفاق جالبی افتاد که بنا به گفته مسول تله کابین کمتر پیش می آید، نخست باران شدیدی گرفت و ناگهان هوا آفتابی شد و چند رنگین کمان که یکی پر رنگتر بود در جلوی تله کابین سبز شدند و ما هم تا می توانستیم از موقعیت استفاده کرده چند تا عکس گرفتیم .
پس از آن در شهر پرسه ای زدیم و به رستورانی رفته جای دوستان غذائی و آبجو ئی نوشیدیم و آنگاه دوباره بسمت کن مور هتل محل اقامت مان حرکت کردیم . شاهد ما ، مسیر خلوت جاده در دل کوهها ی سر بفلک کشیده ، طبیعت بکر و ماهی در دل آسمان که نه تنها آسمان بلکه مسیر جاده را روشن میکرد و با ما همراه بود تا مارا بسلامت به مقصد برساند ، ساعت نزدیک به یازده شب بود اما اسمان و جاده همچنان روشن . مسیر برگشت راحت تر و سریعتر بود و برای همین هم هست که میگن هر رفتنی یه برگشتنی داره ، و ما هم با تجربه کافی از جاسپر برگشتیم به کن مور . میگن :خامی انسانها را حدی نیست . و یکی از راهها اینست که : بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ……… .
روز آخر را در کن مور و بنف و پرسه زدن مجدد در شهر بنف و دیدن دریاچه های زیبای اطرافش و رستورانها گذراندیم و بعد هم با خیال راحت از اینکه بلاخره این قسمت کانادا را تا حدودی دیدیم به تورنتو برگشتیم . البته باید یادآوری کنم که کشور ما ایران از نظر زیبائی و آثار تاریخی بسیار زیباتر از کاناداست و من الان چهل و خرده ای سال است که از دیدن آن زیبائیها محروم هستم . آرزویم دیدن آثار تاریخی و زیبائی های ایران است و امیدوارم روزی بتوانم به میهن عزیزم برگردم . البته جدا از دیدن زیبائیها و سفرها این گفته را هم باید چاشنی این سفرنامه کرد : « هیچ جا مثل کشور خود آدم نمیشه » .
پایان /
برای ستاره****
ستاره ، ای ستاره ، ای ستاره
رفیق ، نیمه ، شبهای تاره
دلم گرفته و چشم بتو داره
بزن چشمک ، بزن ، دل بیقراره ( ۲)
ستاره ، آی ستاره ، آی ستاره
دل من در غریبی ، غصه داره
هوای , میهن داره , باز دوباره
بزن چشمک بمن ، دل بیقراره ( ۲ )
ستاره ، آی ستاره ، ای ستاره
ببین میهن چه حال و روزی داره
دلش آتیش گرفته ناله داره
بزن چشمک ، بزن ، دل بیقراره (۲)
ستاره ، ای ستاره ، وای ستاره
قلب خونین ندا، گلوله داره
نگاهش با نگاهت قصه داره
بزن چشمک بمن ، دل بیقراره (۲)
ستاره ، ای ستاره ، وای ستاره
بپاش نوری به تاریکی دوباره
به دنیائی که دیگر تار تاره
بزن چشمک ، بزن ، دل بیقراره (۲)
ستاره ، ای ستاره ، وای ستاره
بزن چشمک ، بده امید دوباره
به دلهامان که در تو خانه داره
بزن چشمک بمن ، دل بیقراره (۲)
-------
اوکویل - ژانویه ۲۰۲۱
برای یک همشهری
شعری در سوگ سحر خدایاری مشهور به دختر آبی که بخاطر حضور در استادیوم برای تماشای بازی تیم فوتبال محبوبش استقلال دستگیر و بزندان انداخته شد و زمانی که در دادگاه متوجه شد به شش ماه زندان محکوم شده است دست به خودسوزی زد
« تکان دهنده »
مانده ام که « تکان دهنده » چیست ؟
واژه « تکان دهنده » در جهان به اصطلاح مدرن
اینکه تکان دهنده چه باشد
و یا چه چیزی تکانت بدهد
آیا مهم است که چقدر این تکان , تکان دهنده باشد
فرد فرد ما را تکان بدهد و جمع را کلا بتکاند
اما هیچ فریادی از ما بر نخیزد
دیگر تکان آن تکان دهندگی خود را ندارد
حس درون ، تکان دهندگی خود را از دست داده است
عجیب ترین تکانها در مقابل چشمان ما اتفاق می افتد
وتکان تکان در مقابل چشمان ما رژه میروند
و دور می شوند
تکاندهنده ترین تکانها چیست و کدام است
کی درون ما تکان خواهد خورد
سر باز خواهد کرد
و همه گیر خواهد شد؟
---------------
مرتضی عبدالعلیان
سپتامبر ۲۰۱۹ - اوکویل
شک می کنم که انسانم!
از کودکی بما آموخته بودند
حفظ کردن
بهتر است از فکر کردن
فکر حذف میشد و حفظ کردن فکر میشد
در بیشتر زمینه ها فکر دخالت نداشته است
پاسخ هایمان همه از حفظ کردن هایمان بود
در مکتب خانه سوره های قرآن را باید حفظ میکردیم
که اصلن کلام آن را نمی فهمیدیم ، فقط حفظ می کردیم
در مکتب خانه مترجم هم نداشتیم
معلم هم خود ترجمه عربی به فارسی را نمیدانست
خود او هم انرا حفظ کرده بود
کتاب هم ترجمه نشده بود
از کودکی میباید فکرمان را حفظ میکردیم
تا حفظ کردن راحفظ شویم
در مدرسه درسها را باید حفظ می کردیم
تاریخ را حفظ میکردیم
جغرافیا را حفظ میکردیم
ما فکرمان را از حفظ بلد بودیم
فکر را فکر نمی کردیم
بر حفظ کردنهایمان هم فکر نمی کردیم
فکرمان از حفظ کردن هایمان بود
سئوال همیشه این بود :
درس ات را حفظ کردی ؟
نمی پرسیدند روی درس ات فکر کردی ؟
بجای اینکه درس مان فکرمان باشد
حفظ کردن هایمان فکرمان شد
آموخته بودیم که از بزرگتر هایمان پیروی کنیم
این را از حفظ بودیم
پیروی کردن بهتر است از فکر کردن
ما در طبیعت مان اسیر بودیم ،
همچون حیوانات
-------
اوکویل - زمستان کرونا زاده ۲۰۲۱