۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

ديروز داشتم با يکي از ديار خودم چت ميکردم / بهش گفتم يه تک پا برو کنار دريا و با چشمهاي من موج رو تماشا کن و از جانب من بهش بگو يه مقدار بلند تر و محکم تر بياد / آي که خاطره زياد دارم از آنطرفها - نميدانم که آنطرف هم خاطره رو بياد داره ؟
سؤال کرد: کي ؟ دريا؟
گفتم :اسمش درياست و قلب بزرگي داره -
گفتم :ديدي دارم هجو ميگم / گفتم : اگر از آنجاهها گذشتي -گفت : پنج دقيقه طول ميکشه - گفتم بهر حال - به شکو فه ها به باران - به لمتر به توساسان - برسان سلام ما را /
و بعد هم گفتم به همه سلام برسان بخصوص به بابا آب داد و به ماما نان داد/
زير نويس:
لمتر و توساسان دو منطقه از شهر رامسر ميباشد
----------
دوستي زنگ زد و گفت چه ميکني ؟
گفتم :تو آشپز خانه ام -
گفت :آشپزي ميکني ؟
گفتم : آش نمي پزم
---------
پسرم روزبه که چند کلمه فارسي بيشتر بلد نيست و حا لا داره کم کم ياد ميگيره - هر وقت من وهمسرم فارسي صحبت ميکنيم - مثلا وقتي ميگيم :
فيش حقوقم رو گرفتم - ميگه وات؟ ( چه؟ ) -فيش (ماهي) ؟
وقتيکه ميگيم : فسنجون يا بادمجون - ميگه وات؟ :بابا جون ؟
وقتي که صحبت از فک دندان ميکنيم - ميگه وات ؟ ..........
اينه که تصميم گرفتيم هر چه سريعتر فارسي رو يادش بديم /
-----------------
اين روزها روزنامه ها و سايتهاي ايراني پر شده از جمله " بيت رهبري "/
گفتم : هر بيت رهبري دو مصرع داره / و هر مصرع اش دو تا ذات / يه ذات رهبري و ذات ديگه مجتبي / و هر دو هم بد ذات
--------------

هیچ نظری موجود نیست: