۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

ياد داشتهاي از کتاب " مارکو پو لو "



مارکو پو لو



مولف: مانويل کومراف



با توضيحي از رابين ژاک



کتابي که باز است و خواندنش ادامه دارد .....



مارکو پولو از شهر ونيز ايتاليا بود / جواني از شهر ونيز ايتاليا که در قرن سيزده تصميم ميگيرد بسمت شرق حرکت کند تا با چشمهاي خودش دنياي شرق را که برايش عجيب بود ببيند / مارکو از زمان کودکي علاقه داشت با کشتي به سواحل سيسيل و يونان که پدر و عمويش هم بدليل تجارت در آنجا بودند برود / او آرزو داشت به شهر بزرگ قسطنطنيه برود -جايي که پدر و عمويش صاحب ساختماني و لنگر گاهي بودند / مارکو شش ساله بود که پدرش بهمراه عمويش براي فروش محموله هاي تجاري به دريا زدند / او در تمام مدتي که پدرش نبود با مادر بزرگ و پدر بزرگش زندگي ميکرد تا اينکه يک روز او که حالا پانزده ساله بود -پدر و عمويش از سفر دريا برگشتند / سفر آنها آنقدر طول کشيده بود که مادر بزرگ مارکو فکر ميکرد پدر مارکو در دريا گم شده است / او خواب سرزمينهاي اسرار آميز -جايي که شرکت کنندگان جنگهاي صليبي به آنجا مسافرت ميکردند را ميديد / او نيز در خوابهايش ميديد که ممکن است روزي به نقاط دوردست جهان رفته و مکانهاي اعجا ب انگيز جهان را ببيند/به همين خاطر به دريا خيره ميشد و به جهان آنسوي آبها ميانديشيد /براي اينکه تمام عمرش را در شهر ونيز زيسته بود /



ادامه دارد ......

هیچ نظری موجود نیست: