۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

برای یک پدر ِ مهربان و دوستی که دلش بزرگ است




مرتضی عبدالعلیان از آن آدم های نازنین روزگار ماست که هرچقدر از دستش بر آمد به جامعه ی ایرانی اطرافش کمک کرد. حداقل ده روزنامه نگار مثل خودم را می شناسم که مرتضی کمک شان کرده باشد. از کمک به اقامت اولیه و مالی گرفته تا کمک های دیگر.
خودم یکبار شاهد محبت اش بودم. زمانی که سرطان اسیرم کرده بود ، مرتضی و سازمان حامی روزنامه نگاران در تورنتو ، مبلغی برای درمانم به من کمک کردند. تازه آن موقع من ده هزار مایل از آنها دور ، در رشت خودم بودم.
دیروز ناخبر متوجه شدم ، مرتضی فرزند دسته گل اش را در یک تصادف از دست داده است. دانیال پسرش . همین که در عکس بالا آورده ام. چه می توانم بگویم ، که خودم پدر نبوده ام که بفهمم مرتضی در این ساعت ها چه می کشد. اما برادرم را در ۲۶ سالگی از دست داده ام. اصلا آدم که هستم که بفهمم مرگ یعنی چه.
چقدر دلم گرفت  و سوخت. بعد از دو سه بار ، امروز توانستم با مرتضی صحبت کنم. تا شنید صدای من را ، گفت “آرش، دانیال من فقط ۲۰ سال اش بود … ”
کاش می شد برای عروسی دانیال اش ، صدای اش را می شنیدم ….
وای چقدر سخت است شنیدن صدای مرتضایی که همیشه با خنده و شادی حال ِ ما بی حال ها را می پرسید. امیدوارم صبوری به سراغ اش بیاید و بتواند این غم را تحمل کند. کمر شکن است لامذهب. امیدارم سایر اعضای خانواده و دوستانی که دور و بر اش هستند  کمک اش  کنند. مرتضی ما دوستت ات داریم
————-
پس نوشت – ببخشید که خیلی شخصی نوشتم و شاید به خیلی از بیننده های این وبلاگ ظاهرا مربوطی نباشد. اما راستش ، تنها اینطوری می توانم بخشی از غمی که برای دوست عزیزم مرتضی دارم ، جبران کنم…..

 http://sigarchi.net/blog/?tag=

۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

اهدای جايزه «روزنامه نگاران کانادايی برای آزادی بيان» به گنجی

images7.jpg
جايزه «روزنامه نگاران کانادايی برای آزادی بيان» در دستان گنجی روزنامه نگار ايرانی
شهروند ــ فرح طاهری:
پنجشنبه ۲۵ ژانويه ۲۰۰۷، در سالن کفلر دانشگاه تورنتو مراسم اهدای جايزه «روزنامه نگاران کانادايی برای آزادی بيان» *CJFE به اکبر گنجی روزنامه نگار و فعال حقوق بشر ايرانی برگزار شد.
اين جايزه در زمان در بند بودن گنجی به پيشنهاد دکتر رضا براهنی، آقای حسن زرهی و آقای مرتضی عبدالعليان (عضو CJFE) و پذيرش سازمان روزنامه نگاران کانادايی به او تعلق گرفته بود که سرانجام در روزهای آغازين سال ۲۰۰۷ فرصتی شد تا در يکی از سردترين شب های تورنتو، جايزه به اکبر گنجی اهدا شود.

خانم جولی پين از سازمان CJFE با ابراز خوشحالی از حضور اکبر گنجی، از آقايان محمد توکلی، عليرضا حقيقی و مصطفی رخ صفت برای همکاری شان تشکر کرد.
آقای آرنولد امبر(Arnold Amber) رئيس سازمان CJFE به مراسمی که طی آن به سه نفر از جمله اکبر گنجی جايزه داده بودند اشاره کرد؛ به دو مرد و يک زن و اينکه از اين سه تن گنجی در زندان بوده و نتوانسته جايزه اش را بگيرد.
او گفت، ما يک مستند درباره هريک از برگزيده ها تهيه کرده بوديم که نشان داديم و حالا فيلم گنجی را برای خود او هم ميخواهيم نمايش دهيم.
فيلم را CBC تهيه کرده بود و کنفرانس برلين را نشان ميداد و سخنرانی گنجی را در آن جا و بعد صفحه اول کيهان که کنفرانس را ننگين خوانده بود...
پس از پايان فيلم آقای امبر سه فرد پيشنهاددهنده را معرفی کرد و از آقای عبدالعليان به عنوان عضو فعال و خستگی ناپذير CJFEنام برد و سپس آقای دکتر براهنی و آقای حسن زرهی را معرفی کرد و از آنها تشکر کرد. اين افراد که در سالن حضور داشتند به تشويق حاضران پاسخ دادند. پس از آن رئيس CJFE از اکبر گنجی دعوت کرد تا پس از ۶ سال و چند روزی بيايد و جايزه اش را تحويل بگيرد.
پس از اهدای لوح، خانم کارول آف(Carol Off) از CBC و مجری خوب و مسلط برنامه راديويی As It Happens همراه با اکبر گنجی و دکتر محمد توکلی بخش پرسش و پاسخ را برگزار کردند.

در آغاز آقای گنجی از سازمان روزنامه نگاران کانادايی برای اهدای جايزه تشکر کرد و همچنين از دوستانی که ايشان را معرفی کرده بودند و از افرادی که در سالن حضور داشتند، سپاسگزاری کرد.
گنجی در پاسخ به اين پرسش که اتهام شما چه بود، گفت: اتهام ظاهرا به علت شرکت در کنفرانس برلين بود ولی در واقع برای افشای قتل های زنجيره ای بود.
گنجی در پاسخ به پرسش های ديگری به وضعيت موجود اشاره کرد و گفت: مردم به خاطر عقايدشان دستگير ميشوند و مدتهای طولانی در سلول انفرادی نگه داشته ميشوند، در حالی که چنين جرايمی در نظام های دموکراتيک مطلقا وجود ندارد.
گنجی در پاسخ به اين پرسش که ميدانستيد در سطح جهان از شما حمايت ميشود، گفت: در انفرادی هيچ خبری نميرسد ولی در بند عمومی چرا و در اينجا باز هم از حمايت مردم دنيا در طول اين مدت تشکر ميکنم.

در پاسخ به پرسش ديگری گنجی به ديدارش با انديشمندان بزرگی چون چامسکی، رورتی، هابرماس و ... اشاره کرد و در درجه اول اين ديدارها را ناشی از علاقه اش به مسائل روشنفکری و گفت وگو در زمينه های مختلف عنوان کرد ضمن آن که تاکيد کرد ميخواسته وضعيت حقوق بشر در ايران را به اطلاع آنها برساند و حمايت آنها را از مبارزه دموکراسی خواهی مردم ايران جلب کند.
گنجی در پاسخ به پرسش خانم آف که چرا به دعوت کاخ سفيد پاسخ منفی داديد، گفت: من مخالف ديالوگ نيستم و الان هم به مذاکره علنی و شفاف دولتهای ايران و آمريکا اعتقاد دارم ولی من خودم را نماينده کسی نميدانم و اگر کسی بناست با بوش ملاقات کند بايد رهبر يک جنبش باشد و من خودم را رهبر نميدانم. اگر بدانم که ملاقات من با کسی از حمله نظامی به کشورم جلوگيری ميکند قطعا اين کار را ميکنم و هزينه اش هم برايم مهم نيست.
در مورد حل مشکلات خاورميانه، گنجی فقر، بيسوادی، و دولتهای فاسدی که غرب بر سر کار آورده را از مشکلات خاورميانه خواند. او گفت: حمله به عراق و افغانستان رشد بنيادگرايی را همراه داشته. دموکراسی با حمله امکان پذير نيست. ايران نياز به رژيم دموکرات دارد ولی اين وظيفه ما ايرانيهاست نه ديگران.

او در ادامه گفت: بهترين راه حل برای خاورميانه پاک کردن کل منطقه خاورميانه از سلاح اتمی، راه حل عادلانه برای نزاع اعراب و اسرائيل و مذاکره علنی و شفاف بين ايران و آمريکاست. گنجی در توضيح مذاکره علنی و شفاف گفت: زيرا در صورت مذاکرات مخفی، ايران نيز به سرنوشت ليبی دچار ميشود به طوری که قرار شد ليبی سلاح هسته ای را کنار بگذارد و جهان هم نقض حقوق بشر در ليبی را نديده بگيرد. در مراحل بعدی برای بيسوادی و فقر گسترده در منطقه نيز بايد کاری انجام شود.
خانم آف از گنجی پرسيد: شما ميخواهيد به ايران برگرديد. چه برنامه ای داريد؟ و او در پاسخ گفت: شرايط ايران شرايط دشواری ست. سرکوب ها گسترده تر از قبل شده، نهادهای مدنی را از بين ميبرند، وب سايت ها فيلتر شده، روزنامه های مستقل تعطيل شده، دانشجوها احضار و توبيخ و زندان ميشوند. امروزه هر فعالی مثل من که خانه را ترک ميکند همسرش مطمئن نيست که شب برميگردد. ما در اين شرايط زندگی ميکنيم و من بايد در ايران مبارزه کنم برای يک رژيم دموکراتيک در ايران.
گنجی در پاسخ به اينکه "اگر انتخابات آزادی در خاورميانه برگزار بشود چه کسانی برنده خواهند شد؟"، گفت: در خاورميانه بنيادگراها پيروز ميشوند ولی ايران استثناست زيرا پيش شرط های دموکراسی در ايران وجود دارد: سطح سواد، شهرنشينی، طبقه متوسط، اجماع روشنفکران بر سر دموکراسی و اينکه ۲۸ سال تجربه حکومت بنيادگرا داشته ايم. امروزه بسياری از مردم خاورميانه بهشتشان ايران است ولی برای ما شرايط مرگ و زندگی است.
در آخرين پرسش وضعيت همسر و فرزندان گنجی مطرح شد که گنجی پاسخ داد که در ايران هزينه اصلی يک مبارز و زندانی را خانواده ها ميدهند.
ايران اتمی، دومين سخنرانی گنجی در تورنتو
روز يکشنبه ۲۸ ژانويه، اکبر گنجی دومين سخنرانی خود را در دانشگاه تورنتو درباره ايران اتمی ايراد کرد.
سالن کاملا پر بود و بيش از ۵۰۰ تن از ايرانيان از اين سخنرانی استقبال کرده بودند.
گنجی با اشاره به صدور قطعنامه اخير در سازمان ملل و اينکه ايران تنها کشوری بوده که به قطعنامه رای منفی داده، گفت: پس کجاست شعار همه ی دنيا احمدی نژادی شده؟ کجا هستند کشورهايی که ما به آنها پول ميدهيم...؟ سياست غلط دولت ايران در قبال هولوکاست صورت مسئله را عوض کرده و همه دنيا را در مقابل ما قرار داده. انگار که ايرانيان و مسلمانان يهوديها را کشته اند. من هر جا ميروم از من در اين مورد سئوال ميکنند.
گنجی با اشاره به خطر حمله آمريکا به ايران، بيشترين تاکيدش را روی اين نکته گذاشت که بايد ايرانيان خارج کشور با تظاهرات اعتراضی برای جلوگيری از اين حمله به ايران اقدام کنند. او بارها عنوان کرد که در صورت بروز جنگ اين مردم ايران هستند که هزينه خواهند داد نه دولت ها. گنجی از جامعه ايرانيان خارج کشور انتقاد کرد و با توجه به حضور گسترده آنان در کشورهايی چون آمريکا و کانادا گفت، بسياری از مهاجران کوبايی و مکزيکی را در مسئوليت های بالای کشوری ميبينيم ولی از ايرانيان هيچ خبر و اثری نيست. او گفت: تنها در تحصيل و بيزنس موفق بودن مهم نيست، مهم اين است که در عرصه عمومی و سياسی حضور داشته باشيد که منشا اثر باشيد.
گنجی در بخش پرسش و پاسخ به پرسش های بسياری از حاضران پاسخ داد و در پايان با اشاره به تظاهرات ضد جنگ آمريکايی ها در سراسر آمريکا در روز گذشته(شنبه)، از ايرانيان خواست تا هر چه زودتر برای برگزاری تظاهرات اعتراضی به حمله آمريکا اقدام کنند.
*سازمان CJFE متشکل از ۳۰۰ روزنامه نگار، نويسنده مطبوعاتی، ناشر، توليدکننده رسانه ای و دانشجو که برای گسترش آزادی بيان و مطبوعات در کانادا و در جهان فعال هستند.




مرتضي عبدالعليان
mabdolalian@cogeco.ca

مقدمه:
جستجو در مطبوعات چاپي و الكترونيكي انگليسي زبان، يافتن مقالات و متن هاي كوتاه يا بلند، بررسي مطبوعات و ترجمه آنها، هدفي است كه چنانچه امكانات آن فراهم باشد، پي گرفته خواهد شد. اميد‌ آنكه، اين سري كار ترجمه، براي علاقمندان مقالات مختلف روزنامه هاي انگليسي زبان كه به فارسي برگردانده ميشود مفيد‌ افتد. چه بسا مقالات و يا متن هاي انتخاب شده براي بعضي ها، خام، سوخته و يا بيات باشند. اما سعي بر اين خواهد بود مقالات و متن هايي انتخاب شود كه تازه از تنور درآمده، موضوع روز بوده و برشته باشند. ممكن است اين مقالات و متن ها كامل نباشند، در اين صورت در طول مسير با مقالات ديگر كاملتر خواهند شد. در خاتمه اينكه ترجمه اين سري مقالات به هيچ وجه تاييد يا رد نويسندگان و مقالات آنها نيست. تنها تلاش اين مجموعه اين است كه كمكي باشد براي شناخت بهتر، تشخيص و انتخاب درست تر. 
25 آگوست سال 2004 ميلادي
م. ع

پيمان هوشنگ
نويسنده: لاري كروتز
مجله: The Walrus
تاريخ: June 2004

او ربوده و شكنجه شد، شغل چندين ميليون دلاري اش نابود شد و خانواده اش تهديد شدند، و حالا هوشنگ بوذري، به عنوان يك شهروند كانادا، از طريق سيستم دادگاه مدني كانادا عليه دولت ايران شكايت كرده است.
"آنها شما را روي يك چهار پايه مينشانند، طنابي بر گردن شما مي اندازند و به شما ميگويند، دعاي آخرت را بخوان و همه چيز با يك لگد به چهارپايه بستگي دارد، اگر پس از آن زنده باشي، آن صحنه هميشه با تو خواهد بود و هرگز از تو دور نخواهد شد. اگر بتوانم داستانم را بگويم، با خود پيمان بسته ام كه تمام عمر كوشش كنم اين نوع مسايل هرگز براي هيچكس اتفاق نيافتد."

هوشنگ بوذري

يك بعدازظهر ماه فوريه گذشته، هوشنگ بوذري طبق معمول مشغول جستجو براي اخبار كشور محل تولدش ايران در اينترنت بود، ناگهان چيزي ديد كه خشكش زد. او ميگويد: "نميتوانستم آنچه را كه ميديدم باور كنم." آنچه را كه اين فرد 51 ساله كه در سال 1998 به كانادا آمد و شهروندي كانادا را در سال 2002 دريافت كرد: در اينترنت ديده بود عكسهايي از زنداني قديمي را نشان ميداد. به گزارش يك سايت فارسي زبان، اين زنداني مشخص است كه در مركز تهران قرار دارد و به "موزه اطلاعات" تبديل شده است. هدف از ايجاد اين موزه اين است كه در ايران و در سطح وسيع جهان وحشت سالهاي آخر حكومت محمدرضا شاه پهلوي كه مورد پشتيباني آمريكا بود را به نمايش گذارد. رژيم پهلوي با انقلاب اسلامي 1979 سرنگون شد.
تصاوير، رئيس جمهوري فعلي محمد خاتمي را نشان ميداد كه از مجسمه هاي مومي زندانيان كه به شيوه موزه مادام «توسو» ساخته شده اند، بازديد ميكرد. بسياري از زندانيان در لباس سنتي روحاني (عبا) و در حالتهاي گوناگوني از شكنجه، بعضي ها به قفس هاي آهني از دست آويزان بودند و بقيه خون از بدن آنها روان بود كه نشان از شكنجه داشت و چند تايي بيجان بر زمين دراز كشيده بودند.
اما در يك مورد مهم، اين نمايش، دروغ ميگويد. اين زندان مخوف پس از سرنگوني شاه بسته نشد، آخرين زندانيانش روحانيون مذهبي نيستند و حداقل براي مدت 20 سال ديگر اين زندان فعال بود و در سال 1993 و اوايل 1994، هوشنگ بوذري كه به زنجير كشيده شده و چشمهايش بسته بود، خود 7 ماه وحشتناك را درون آن گذراند.
همه داستان از يك پروژه شروع شد. حال كه بوذري در كشور جديدش داراي امنيت است به همراه وكيلش درصدد است از طريق دادگاه مدني كانادا، براي جبران خسارت سرمايه از دست داده و براي زخمها و صدماتي كه متحمل شده است، عليه دولت ايران طرح دعوي كند.
نمونه اين نوع طرح دعوي (Lawsuits, tort) را ميتوان در تصادفات يك اتومبيل و يا در افتادن بر روي پياده رو يخ زده در دادگاهها مشاهده كرد. اگرچه بوذري سعي دارد شكنجه گران را كه در نقطه اي دور دست به سر ميبرند مسئول بداند. هنگامي كه او طرح دعوي را چهار سال پيش مطرح كرد، مسئله تنها مربوط به او ميشد. اما حالا به نظر ميرسد روزنامه ها هر روزه زمينه دعاوي جديدي را مطرح ميكنند؛ از جمله ميتوان به 2 نمونه از قربانيان شناخته شده شكنجه چون ماهر آرار و ويليام سيمپسون اشاره كرد. براي بوذري هدف اگرچه محدود اما داراي معني بزرگي است. اين طرح دعوي يك پاسخ متمدنانه به يك عمل وحشتناك است." ما تانك و بمب نداريم، اما سيستم دادگاهي داريم و ميخواهيم از آن استفاده كنيم تا شكنجه گران هزينه گزافي براي اعمالشان بپردازند."
هوشنگ بوذري در سال 1991 وضع خوبي داشت، او 39 ساله بود و بين تهران و رم در رفت و آمد بود. او دكتراي فيزيك از دانشگاه تورين دارد و 5 سال تجربه به عنوان مشاور روابط خارجي براي وزير نفت ايران را در كارنامه خود داشت.
او از رشد جنايتكاري رژيم ايران نگران بود. اگرچه او تصميم گرفت كه ديگر براي دولت كار نكند و براي خودش كار كند. "من ديگر نميتوانستم براي اين دولت كار كنم." در تابستان سال 1988 تمام زندانيان را كشتند. 3800 نفر تنها در تهران به جوخه اعدام سپرده شدند، من نميتوانستم نماينده آنها در اپك باشم." او در عوض كار مشاوري را شروع كرد، كسي كه ميتوانست و با اين اميد كه بين شركتهاي خارجي كه تجربه در استخراج نفت دارند، با ايران روابط تجاري برقرار كند. ارتباط بين المللي اش در اين رابطه به او كمك كرد. در سال 1984، او سفير ايران در ونزوئلا  بود. او ميداند چگونه در ايتاليا، جايي كه تحصيلاتش را به اتمام رساند، شريك تجاري بيابد. او، همسر و 2 فرزند نوجوانش را به ايتاليا برد و در كمتر از 4 سال، به همراه شريكش با بستن قراردادي 308 ميليون دلاري (دلار آمريكا)، توانستند سرمايه هنگفتي به دست آورند. سپس پروژه ايده آلش طلوع كرد. بوذري از يك مخزن نفت و گاز در خليج فارس، بين قطر و ايران باخبر شد. "معتقدم كه غني ترين مخزن نفت و گاز ذخيره شده در جهان است، با گاز طبيعي كافي." با تخميني كه بوذري ميزند، قدرت استخراج آن 25 تريليون فوت مكعب در سال خواهد بود كه تا 300 سال استخراج آن ميتواند ادامه داشته باشد.
قطر از كمپانيهاي آمريكايي از جمله  Halliburton و Bechtel براي استخراج نفت و گاز قسمت خودش استفاده ميكند. با اين اطلاعات بوذري نزد كمپاني ملي نفت ايران رفته و پيشنهاد ميكند كه كمك كند تا ايران متخصصين را براي استخراج مخزن قسمت خودش بيابد.
سرمايه هنگفت ايران از اين مخزن به تخمين او 10 بيليون دلار در سال خواهد بود. او نام پروژه را "پارس جنوبي  South Pars " نهاد. در ماه آوريل سال 1992، ائتلافي بين 5 شركت اروپايي و ژاپني توسط بوذري پديد آمد و قراردادي معادل 78/1 بيليون دلار براي حفر سواحل، ساختمان سكو، ساختن لوله هاي نفتي و اكتشاف گاز و نفت امضاء شد. و براي اين خدمات، قرار شد او و شركتش، كميسيوني معادل 2 درصد يعني (35 ميليون دلار) دريافت دارند. اگرچه به زودي ابري بر قرارداد سايه انداخت. او ميگويد "يك دوست خوب" آنطور كه او از وي ياد ميكند، "به من نزديك شد و گفت مهدي هاشمي ميخواهد مرا ببيند." بوذري خوب ميدانست كه مهدي هاشمي رفسنجاني 24 ساله و فرزند رئيس جمهوري قبلي ايران علي اكبر هاشمي رفسنجاني است. به گفته بوذري رئيس جمهوري سابق، 5 فرزند دارد آنها "آزادند هر كاري را در بازار جهاني انجام دهند." بوذري احساس كرد كه راه ديگري ندارد جز اينكه برود و او را ببيند. در طول يك ماه آينده كش و قوس ظريف و خطرناكي شروع شد، در يك سري ملاقاتها، مهدي پيشنهاد كرد كه تلاش خواهد كرد روند پروژه را "سريعتر" كند. جواب ثابت بوذري اين بود. "متشكرم، ولي ما احتياجي نميبينيم." او و شريكش قراردادهاي خود را بسته بودند ولي تانگو ادامه داشت. پسر رئيس جمهوري در ادامه با مخالفت در "تسريع" به "حمايت" پروژه اشاره نمود، و بوذري سعي كرد مودبانه اما مصمم با سوغاتي هاي گرانبها، لوازم التحرير گوچي، تلفن دستي نوكيا و مسافرت به لندن او را از دخالت منصرف كند.
تا اينكه  ]مهدي[ گفت: "من شنيدم كه براي ماساژ ژنو جاي خوبي است"، من گفتم "باشد، برو". وقتي كه صورتحساب را دريافت كردم 6000 دلار بود. استراتژي بوذري اين بود كه سعي كند مهدي را بدون اينكه عصباني كند، از پروژه دور نگه دارد.




جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱ ه‍.ش.

برگزاری نشست اعتراضی در تورنتو به بازداشت روزنامه نگاران در ایران

شهروند ـ فرح طاهری: شنبه 8 فوریه 2013، در سالن شماره سه مجتمع امور شهری نورت یورک، بیش از پنجاه تن از ایرانیان تورنتو گرد آمدند تا به موج اخیر بازداشت روزنامه نگاران اعتراض کنند.
برگزارکنندگان این نشست، سکولارهای سبز تورنتو، جبهه متحد دانشجویی در تورنتو، دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران و اتحاد برای پیشبرد سکولار دمکراسی در ایران ـ تورنتو بودند و مرکز بین المللی حقوق بشر در کانادا، بامدادخبر، شورای رسانه های ملی و قومی کانادا و نشریه شهروند نیز حامیان آن.
گرداننده ی مراسم، آرنوش، در آغاز تقاضا کرد تا در محکومیت حمله به کمپ لیبرتی در عراق و کشته و زخمی شدن تعدادی از مجاهدان مستقر در آن طومار اعتراضی به سه زبان فارسی، انگلیسی و عربی تهیه و امضا شود.
از راست: دکتر فرخ زندی، مرتضی عبدالعلیان، دکتر رضا مریدی، حسن زارع زاده اردشیر
نخستین سخنران دکتر فرخ زندی، استاد دانشگاه یورک و رئیس سکولارهای سبز تورنتو، با اشاره به دستگیری گسترده روزنامه نگاران در دو هفته ی اخیر، تیتر خبرهای سه سال پیش نشریات انگلیسی را خواند که در آن به دستگیری 47 روزنامه نگار اشاره داشت و افزود که به نظر می رسید این تعداد بسیار زیاد است در حالی که این روند همچنان تا امروز ادامه داشته است.
زندی به فعالیت های نهادهای حقوق بشری و آگاهی رسانی آنها در خصوص موارد نقض حقوق بشر در ایران پرداخت، که گرچه کمک کننده است اما کافی نیست.
زندی سپس بخشی از مقاله ی توماس فریدمن از نیویورک تایمز را درخصوص رابطه آمریکا با ایران خواند که در آن توصیه شده بود مشروعیت رژیم را نشانه گرفته و روش خود را عوض کنند و مستقیما با مردم ایران تماس بگیرند.
سخنران بعدی، مرتضی عبدالعلیان از CJFE (روزنامه نگاران کانادایی برای آزادی بیان) بود که حاضران را با این سازمان آشنا کرد و کارهایی که در رابطه با روزنامه نگاران ایران انجام داده اند، برشمرد.
“روزنامه نگاران کانادایی برای آزادی بیان” در سال 1981در مونترال برای دفاع از روزنامه نگارانی که از جنگ های چریکی در ال سالوادور خبر تهیه می کردند، بنیان گذارده شد.
بعد از آن دکتر رضا مریدی، نماینده مجلس انتاریو بودند که دو روز بعد به وزارت پژوهش و نوآوری در کابینه خانم کاتلین وین انتخاب شدند.
دکتر مریدی که از بدو ورود در مجلس انتاریو، همواره به عنوان یک سیاستمدار ایرانی تبار در اکثر گردهمایی ها و نشست های بویژه اعتراضی ایرانیان در کنار آنها حضور داشته، با حضور در این جلسه نیز اعتراض خود را به دستگیری روزنامه نگاران اعلام و از آنها حمایت کرد.
دکتر مریدی، دستگیری روزنامه نگاران را تعجب آور نخواند و به دستگیری روشنفکران و روزنامه نگاران از همان روزهای اول انقلاب اشاره کرد و به جمله ی مشهور آقای خمینی که گفت، بشکنید این قلم ها را، و افزود: بزرگترین دشمن دیکتاتورها روزنامه نگاران هستند. در هر کجای دنیا که حکومت دیکتاتوری برپاست، روزنامه نگاران بیش از همه تحت فشار و سرکوبند و ایران هم از این قاعده مستثنا نیست.
مریدی تأکید کرد، مسئولیت هر اتفاقی که در ایران می افتد، مسئولیت هم
نشست تورنتو در حمایت از روزنامه نگاران زندانی
ه ی این جنایات و خلاف کاری ها با شخص آقای خامنه ای ست.
وزیر پژوهش و نوآوری انتاریو ضمن اشاره به خبر حمله به کمپ لیبرتی و کشته و زخمی شدن ده ها تن از هموطنان ما در این کمپ، گفت: چند سال پیش که رژیم عراق به کمپ اشرف حمله کرد، من در صحبتی گفتم که هر خونی که از دماغ هر ایرانی در کمپ اشرف و هر جای عراق جاری شود دولت آمریکا و عراق مسئولند و امروز هم همین را می گویم. و ما ایرانیان نمی توانیم این موضوع را نادیده بگیریم.
دکتر مریدی، با اشاره به اینکه هر چه به انتخابات ریاست جمهوری در ایران نزدیک می شویم، بیشترباید شاهد اینگونه اتفاقات باشیم، گفت: ایرانیان بخصوص اپوزیسیون باید هشیار باشند و در دام نمایش انتخابات رژیم نیفتند. چهار سال پیش هم مردم در این دام افتادند و فکر کردند انتخابات آزاد است و رای دادند، اما نمی دانستند که این رژیم ماهیتاً با دمکراسی مخالف است و به هیچ وجه این رژیم را نمی توان اصلاح کرد.
دکتر مریدی با مقایسه ایران با ترکیه و مالزی و کره جنوبی در مقطع انقلاب 57، افزود: 34 سال از بهترین ایام مردم ایران از بین رفته است، و این کشورها که در موقعیتی پایین تر از ایران قرار داشتند، حالا بسیار جلو زده اند. ایران از منزوی ترین رژیم هاست و اعتبار ایران در بین جهانیان کمتر شده، فساد و دزدی در کشور بیداد می کند، پول ایران تبدیل به کاغذپاره شده.
دکتر مریدی با اشاره به تعداد نشریات و رسانه های جامعه ی ایرانی در تورنتو، از حضور اندک چند روزنامه نگار در نشست دفاع از همکارانشان در ایران، گلایه کرد و در پایان، بر لزوم اتحاد بین اپوزیسیون، ضمن حفظ عقاید متفاوت، تأکید کرد.
چهارمین سخنران، حسن زارع زاده اردشیر، رئیس مرکز بین المللی حقوق بشر در کانادا بود.
اردشیر در آغاز از زحمات برگزارکنندگان نشست تشکر و از حمله به کمپ لیبرتی اظهار تأسف کرد و ابراز خوشحالی کرد از اعلام محکومیت جمهوری اسلامی توسط دادگاه مردمی ایران و گفت، براساس آخرین آماری که سازمان خبرنگاران بدون مرز، اعلام کرده ایران امروز بیشترین روزنامه نگار را در زندان دارد که بالای 70 نفر هستند.
اردشیر با نام بردن از روزنامه نگاران دستگیرشده گفت، اینها همه از یک طیف نیستند و نمی شود گفت همه از روزنامه های اصلاح طلب هستند.
اردشیر با اشاره به این که در ایران روزنامه نگار بوده، گفت: در پروسه ی دمکراسی خواهی، رسانه ها جایگاه بسیار مهمی در رشد افکار عمومی دارند. روزنامه نگاران در آن جامعه در واقع دارند از رکن چهارم دمکراسی با توجه به ظرفیت های موجود در جامعه بهترین استفاده را می کنند تا مشکلات را به تصویر بکشند. ما نبایستی نگاه کنیم به اینکه یک روزنامه نگار در ایران وابسته به جریان خاص سیاسی هست.
به گفته ی اردشیر، بسیاری از روزنامه نگاران مجبورند در چارچوبی کار کنند که اعتقادی به آن ندارد، بلکه فکر می کنند در آن چارچوب می توانند حرف هایشان را بزنند.
ریحانه طباطبایی، فاطمه ساغرچی، سلیمان محمدی، میلاد فدایی اصل، فاطمه ساغرچی، جواد دلیری، نسرین تخیری، ساسان آقایی، حسین یاغچی، پژمان موسوی، امیلی امرایی، پوریا عالمی، نرگس جودکی، اکبر منتجبی، کیوان مهرگان، صبا آذرپیک و علی دهقان از روزنامه نگاران دستگیر شده هستند.
آخرین سخنران، نسترن علیی، یکی از اعضای گروه سکولارهای سبز تورنتو بود. او در آغاز با اشاره به اینکه تغییر رژیم از خواست های اساسی این گروه است، خواستار اتحاد بیشتر گروه ها حول نکات مشترک شد.
آرنوش مجری مراسم بود و نسترن علیی از سکولارهای سبز تورنتو آخرین سخنران
علیی با اشاره به متوسط سن روزنامه نگاران دستگیر شده که حدود 30 ساله هستند، گفت، رژیم نسل من را در دبیرستان محدود کرد و سعی کرد نسل ما را کنترل کند ولی نسلی که آن موقع به دنیا آمد علیه این رژیم قد علم کرده است.
عضو سکولارهای سبز تورنتو افزود: زمانی که ما مبارزه می کردیم، روزنامه نگاران را به جرم نوشتن به هواداری از سازمان های سیاسی می گرفتند، اما امروز روزنامه نگاران را دستگیر می کنند به جرم اینکه چرا گفته اند به زلزله زدگان آذربایجان به موقع کمک رسانی نشده، یا بچه ها در سرما لرزیده اند.
نسترن علیی در پایان به مشکلات رسانه های متعهد در تورنتو اشاره کرد و از همه خواست که بررسی کنند و راه حلی بیابند.
در بین برنامه چندین اسلایدشو از روزنامه نگاران زندانی به نمایش درآمد و در پایان از حاضران پذیرایی شد.
http://jebhemeliiran8.blogspot.ca/2013/02/blog-post_3801.html

گفت و گو پیرامون بسته شدن سفارت کانادا در تهران

هادی ابراهیمی رودبارکی
http://shahrgon.com/2012/09/14/

دکتر اکرم پدرام‌نیا، دکتر پیمان وهاب زاده، دکتر سعید رهنما و دکتر رامین جهانبگلو؛ از اساتید ایرانی‌تبار دانشگاه‌های کانادا و عده‌ای از فعالان سیاسی – اجتماعی و حقوق بشری ساکن کانادا، پیرامون بسته شدن سفارت کانادا در تهران سخن می‌گویند:




در پی بسته‌شدن غیرمنتظره‌ی سفارت کانادا در تهران سه پرسش را با چند تن از اساتید ایرانی‌تبار دانشگاه‌های کانادا و فعالان سیاسی – اجتماعی و حقوق بشری در شهرهای ونکوور، ویکتوریا، ادمونتون و تورنتو مطرح کردیم. سئوالات بدینقرارند:
۱- بستن سفارت ایران در کانادا بر بستر یک سیاست از پیش تعیین شده صورت پذیرفت و یا براساس ادعاهای وزیر امور خارجه کانادا؟
۲- در دنیای سیاست این نوع شیوه و حرکت سیاسی دارای چه معانی و پی‌آمدهایی است؟
۳- چه میزان این حرکت بر روی ایرانیان مهاجر در این کشور تاثیر دارد و وظیفه ایرانیان و اپوزیسیون ایرانی درکانادا در این شرایط چه می‌تواند باشد؟
 آنچه در پی می‌خوانید دیدگاه‌های این عزیزان به سئوالات ما ‌است که به رغم زمان کوتاه و حرفه پرمشغله در روزهای آغازین سال تحصیلی، به آن‌ها پاسخ دادند.
از خوانندگان محترم و دیگر دوستانی که علاقه‌مند به پاسخ به سئوالات بالا هستند، صمیمانه دعوت می‌شود تا پاسخ‌هایشان را به آدرس ایمیل: editor@shahrgon.comبرایمان ارسال کنند.
 پاسخ‌های دریافتی بر اساس زمان دریافت‌شان اولویت‌بندی شده‌است.


دکتر اکرم پدرام‌نیا 
(پزشک، نویسنده و مترجم ساکن تورنتو):
هدف مهم جهان غرب است که از راه تحریم‌های اقتصادی از توان مردم برای مبارزه علیه رژیم‌های دیکتاتوری چون جمهوری اسلامی بکاهد و از روی کار آمدن دولت دموکراتیک احتمالی پیشگیری کند.
 ۱- نه استفان هارپر و نه جان برد، وزیر امور خارجه‌اش، هیچ‌کدام توضیح درستی برای انگیزه‌ی واقعی نهفته در پس این حرکت یعنی بستن سفارت ایران در کانادا ارائه ندادند. حال بماند که دلایلی که برای توجیه خود آوردند هیچ‌کدام نو نبودند و بیانگر دستپاچگی‌شان بود.
بیش‌تر این کنش‌ها که با بهانه‌هایی چون “روشن نبودن برنامه‌ی اتمی ایران” یا “حمایت دولت ایران از دولت سوریه” یا “تهدیدی برای کشور اسرائیل” انجام می‌گیرد که به‌ظاهر به‌منظور منزوی کردن هر چه بیش‌تر رژیم جمهوری اسلامی‌ست، به‌واقع سه هدف را دنبال می‌کند یکی سنجش افکار عمومی غرب در برابر کنش‌های این‌چنینی علیه دولت‌هایی که صددرصد غلام حلقه به‌دوش آن‌ها نیستند و دیگر آماده کردن افکار عمومی برای تصمیم‌های تندتر بعدی. ناگفته پیداست که نه تنها مردم ما بلکه مردم دنیا در برابر این حرکت شوک شدند و دلایل آبکی وزیر امور خارجه‌ی کانادا برای‌شان راضی‌کننده نبود. به قول جان ماندی، سفیر سابق کانادا در تهران، «دلایل کانادا برای چنین حرکت ناگهانی‌ای قانع‌کننده نیست… و اپوزیسیون مجلس باید بی‌درنگ گفتمانی را در این باره شروع کند تا برای مردم کانادا روشن شود که دولت هارپر ما را به کجا می‌برد.» جان ماندی هم‌چنین در گفتگویی با سی بی سی در برنامه‌ی دِکارِنت، می‌گوید، «نمی‌دانیم، شاید در اتاوا تصمیم یک‌جانبه‌ای برای حمله به ایران گرفته شده است.» یا تونی برمن، رئیس بخش انگلیسی زبان رسانه‌ی الجزیره در تورنتو استار می‌نویسد، «گرچه وزیر امور خارجه‌ی کانادا باید در ریدو هال سوگند یاد کرده باشد، شواهد چیز دیگری را نشان می‌دهد. گویی کانادا وزیر امور خارجه‌ی جدیدی دارد که اسمش بنجامین ناتانیاهوست… حرکت ناگهانی کانادا علیه ایران ثابت می‌کند که منشاء سیاست‌های خارجی دولت هارپر در مورد خاور میانه از اسرائیل است.»
در میان دیگر دلایل و توجیهاتی که برای بستن سفارت ایران در کانادا مطرح کردند، موضوع نقض حقوق بشر در ایران بود، که اتفاقا این بهترین دلیل برای ماندن دیپلمات‌های کشور «دموکراتیکی» چون کاناداست تا بتوانند با حضورشان در آن خاک از حقوق ضایع شده‌ی مردم آن کشور دفاع کنند نه با ترک کشور عرصه را برای رژیم خالی بگذارند تا هم‌زمان بر مردم تنگ‌تر شود. بی‌گمان چنین سیاست‌هایی نخست و بیش از همه بر رفاه عمومی مردم ما اثر منفی می‌گذارد و متاسفانه هر چه بیش‌تر به خشونت این سیاست‌ها افزوده شود مردمی را که در برابر رژیم ایستاده‌اند به آن وابسته‌تر کرده و شاید گاه برای حمایت از استقلال و یکپارچگی میهن وادارد که در کنار دیکتاتور یعنی رژیم جمهوری اسلامی قرار گیرند. این به نظر سومین هدف مهم جهان غرب است که از راه تحریم‌های اقتصادی از توان مردم برای مبارزه علیه رژیم‌های دیکتاتوری چون جمهوری اسلامی بکاهد و از روی کار آمدن دولت دموکراتیک احتمالی پیشگیری کند. زیرا چنین دولتی هم با منافع غرب و هم با منافع جنگ‌طلبان اسرائیل در منطقه مغایرت دارد.
 ۲- طیف پیامدهای ناشی از چنین تصمیم‌هایی بسیار گسترده است و کم‌ترینش می‌تواند مشکلاتی باشد که در امور کنسولی برای مردم مقیم کشورِ تصمیم گیرنده به‌وجود می‌آورد تا پیامد سنگینی مثل بقای بیش‌تر رژیمی چون رژیم جمهوری اسلامی و جنگ و تجزیه‌ی کشور. جان برد، وزیر امور خارجه‌ی کانادا به این موضوع نیز اشاره می‌کند و می‌گوید، یکی از دلایل ما «حفظ امنیت جانی دیپلمات‌های‌مان است.» حفظ امنیت جانی دیپلمات‌ها در برابر کدام خطر؟ چرا جان برد یا دولت هارپر پاسخی به این سوال نمی‌دهند؟ بی‌تردید در کشوری که مدعی دموکراسی‌ست انتظار می‌رود که انگیزه‌ی واقعی نهفته در پس هر تصمیم سیاسی‌ای بر مردم آشکار شود ولی سعی آن‌ها بر نادان نگه داشتن مردم است.
۳- به نظر من تاریخ دارد خودش را تکرار می‌کند و همه‌ی تنش‌هایی را که برای توجیه حمله‌ی به عراق، برای جنگی که هنوز کشته و خرابی به بار می‌آورد، ایجاد می‌کردند، امروز برای ایران تکرار می‌کنند. پس آشکار است که وظیفه‌ی ایرانیان و اپوزیسیون کانادا پیشگیری از تکرار این تاریخ تلخ است که می‌تواند به حادثه‌ی وحشتناک تجزیه و نابودی ایران بیانجامد.
سعید رهنما (دکتر در جامعه شناسی و استاد دانشگاه یورک – انتاریو):
جنگ و مداخله خارجی تنها می‌تواند نظام دیکتاتوری دیگری را در ایرانی ویران شده و تجزیه شده مستقر سازد. 
 دکتر رهنما به خاطر اقدام مشابه شهروند تورنتو و نزدیکی موضوع، پاسخ‌های خود به شهروند تورنتو را عیناً برای ما ارسال کرد که در زیر می‌خوانید:
تصمیم دولت هارپر نسبت به تعطیل سفارت کانادا در تهران و اخراج به اصطلاح دیپلمات‌های جمهوری اسلامی، تصمیمی بسیار نادرست از نظر سیاسی و همزمان مشکل آفرین برای بسیاری از هم میهن‌های ما است. د ر این رابطه هم دولت کانادا و هم رژیم جمهوری اسلامی را باید محکوم کرد.
دولت هارپر یکی از مرتجع ترین دولت‌های دست راستی تاریخ کانادا است و سیاست خارجی کانادا را سخت دگرگون کرده و از سنت صلح طلبی فاصله گرفته است. مهم‌ترین بخش این سیاست در خاورمیانه در رابطه با اسرائیل است که بیش از هر زمان دیگر به آن دولت نزدیک شده و بی پروا سیاست‌های دولت اسرائیل، به ویژه سیاست‌های افراطی خشن‌ترین جناح حاکم آن‌را پی گیری می‌کند. نظیر دولت نتانیاهو، دولت هارپر اعلام کرده که ایران بزرگ‌ترین خطر برای صلح و امنیت جهان است، که حرفی است بی پایه و اساس. رژیم اسلامی بزرگ‌ترین خطر برای کشور و مردم ایران است. این رژیم با بی خردی، بی کفایتی، فساد و دزدی، ترویج خرافه، سرکوبگری و نقض آشکار حقوق بشر، و نابود سازی محیط زیست، ایران را به قهقرا برده و با جنگ طلبی، اظهارات ضد یهودی، حمایت از رژیم بشار اسد و حمایت از گروه‌های تروریستی، و تحریک جنگ طلبان در اسرائیل و امریکا و کانادا و اصرار بر ادامه غنی سازی اتمی، کشورمان را رو بی نابودی می‌کشاند. در کانادا نیز، فعالیت‌های مزورانه دفتر فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی، ایجاد مراکز قلابی، سعی در نفوذ در دانشگاه‌ها و جاسوسی بر علیه ایرانیان مخالف رژیم، اعتراضات زیادی را بر انگیخته بود. اما بهانه اصلی دولت کانادا عمدتاً در رابطه با اسرائیل است.
 اما اینکه چرا کانادا در این مقطع زمانی تصمیم به قطع رابطه کامل گرفته، یکی جو سازی اسرائیل برای آغاز حمله به ایران است، و به طور مشخص‌تر عکس‌العملی است به نتایج کنفرانس کشورهای غیر متعهد در تهران. با آنکه رژیم ایران نتوانست بسیاری از خواست‌های خود را به کنفرانس تحمیل کند، اما در مجموع توانست ادعای موفقیت کند و در مواردی حمایت کشورهای شرکت کننده را جلب نماید. به روال کنفرانس‌های گذشته نیز سیاست‌های ضد فلسطینی اسرائیل نیز محکوم شد. با آنکه این سازمان، نهادی بی اهمیت است، اما صِرف آنکه علی رغم تلاش‌های امریکا، اسرائیل، انگلیس، تعدادی از رهبران کشورها به تهران رفتند، جمهوری اسلامی توانست به ظاهر ادعا کند که منزوی نیست. این ادعا امریکا و اسرائیل را خشمگین‌تر کرد، و اقدام کانادا عکس‌العملی است به این وضعیت. البته موفقیت غم انگیز رژیم در آن بود که با تعطیل کردن شهر تهران به مدت یک هفته علی رغم صدها میلیون دلار خسارت، و به اوج رساندن جو اختناق و سرکوب و دستگیری‌ها، در شرائطی که صدها خبرنگار خارجی در تهران بودند، و توجه جهان رو به ایران بود، رژیم توانست مانع هر گونه حرکت اعتراضی مردم گردد. حرکت هائی که می‌توانست در این مقطع بسیار مناسب رژیم را دچار مشکل اساسی کند.
 بستن سفارت کانادا در ایران و اخراج به اصطلاح دیپلمات‌های ایران، کوچک‌ترین تأثیری بر سیاست‌های رژیم ایران نخواهد داشت و تنها برای پاره ای ایرانیان کانادائی و خانواده‌هایشان مسئله ساز است، و کانادا را نیز در عرصه جهانی بی آبرو تر کرده. اوضاع ایران رو به وخامت می‌رود و خطر جنگ و تجزیه ایران بیش از هر زمان دیگری است. با آنکه اکثریت مردم ایران و اکثریت ایرانیان خارج از کشور خواهان پایان دادن و سرنگون کردن رژیم اسلامی در ایران اند، این کار نباید با مداخله خارجی و جنگ صورت گیرد. آرزوی مردم ایران استقرار یک نظام دموکراتیک و سکولار است، و جنگ و مداخله خارجی تنها می‌تواند نظام دیکتاتوری دیگری را در ایرانی ویران شده و تجزیه شده مستقر سازد.
مرتضی عبدالعلیان (فعال حقوق بشر در تورنتو – کانادا):
این حرکت یعنی پایان دیپلماسی، یعنی تیره شدن روابط، یعنی خروج کانادا از دیالوگ با دولت جمهوری اسلامی
 ۱- هر دو؛ مورد اول اینکه، دولت محافظه کار کانادا از مدت‌ها پیش تحقیقاتی را در مورد فعالیتهای جمهوری اسلامی از طریق نمایندگی دیپلماتیک اش در کانادا شروع کرده بود – زیرا که تماس‌های نمایندگی جمهوری اسلامی با گروههای مذهبی در کانادا از جمله منونایت ها و مسلمانان و حتی با سرخ پوستان مشکلاتی برای کانادا ایجاد کرده بود – مثلا در مورد سرخ پوستان – جمهوری اسلامی از طریق نمایندگی‌اش خیلی فعال شده بود و گزارشاتی را مرتب در مورد نقض حقوق بشر در مناطق سرخ پوستان به سازمان ملل بر علیه کانادا ارسال می‌کرد. دیگر اینکه: جمهوری اسلامی دانشجویانی را که با سهمیه دولتی به کانادا می‌فرستد به فعالیتهای تبلیغی – ترویجی واداشته و این دانشجویان در راستای سیاستهای جمهوری اسلامی در دانشگاه‌ها و دیگر مراکز مذهبی مثل مسجد اهداف دراز مدت آن‌ها را به پیش می‌برند. از جمله این دانشجویان مراسم «سفره» و «قرآن» و عزاداری برگزار کرده و گاها به زور از دانشجویان غیر سهمیه و- دیگران- می‌خواهند که به آن‌ها ملحق شوند و مراسم بجا آورند. در حالیکه دانشجویان از این فعالیت‌ها منع شده‌اند.
مورد دوم هم بر می‌گردد به سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی؛ مثلا پشتیبانی از بشار اسد، مسئله «تروریسم» در ابعاد متفاوت، در بعد جهانی و در بعد داخلی که می‌توان مورد شخصی بنام آهنی که سال‌ها پیش از کانادا اخراج شد را نام برد. مسئله هسته‌ای شدن ایران، مسئله نفی هولوکاست و سیاست ضد اسراییلی و یا شاید وزیر امور خارجه خبرهایی از امکان جنگ در آینده دارد که پیشاپیش دست به چنین عملی زده است.  و دو سه مورد دیگر از جمله قتل زهرا کاظمی خبرنگار عکاس ایرانی، کانادایی در زندان‌های ایران و دستگیری تنی چند از شهروندان کانادایی – ایرانی توسط جمهوری اسلامی و محکومیت دونفر آنها به اعدام؛ مثل سعید ملک پور و سعید قاسمی شال و اخیرا هم استرداد نکردن خاوری یکی از فراریان اختلاس سه هزار میلیاردی به ایران میتواند باشد و امکان خطر گروگان گیری دیپلماتهای کانادایی در ایران بهمین خاطر.
 ۲- مفهوم این حرکت یعنی پایان دیپلماسی، یعنی تیره شدن روابط، یعنی خروج کانادا از دیالوگ با دولت جمهوری اسلامی، یعنی از خیر روابط دیپلماتیک با شما گذشتیم …
این حرکت یعنی پایان روابط اقتصادی – سیاسی و فرهنگی با جمهوری اسلامی، این حرکت یعنی بستن در بر روی مقامهای جمهوری اسلامی و ایجاد انگیزه برای دیگر کشورهای غربی در اتخاذ چنین حرکتی، پیامدهای چنین حرکتی البته بسیار زیانبار خواهد بود به خصوص برای جمهوری اسلامی که روز بروز در جهان بیشتر منزوی می‌گردد و با سیاستهایی که جمهوری اسلامی در پیش گرفته، خطر حالت بازی دومینو بوجود خواهد آمد که سفارت خانه‌هایش یکی پس از دیگری بسته شوند. بحر حال این قدمی است که کانادا برداشته. این به این معنی نیست که زمینه چنینی حرکتی در کشور های دیگر در حال حاضر وجود دارد.
 ۳- این حرکت باعث خواهد شد میزان مهاجرت ایرانیان به کانادا به حداقل خود کاهش یابد. این حرکت تاثیر مخربی خواهد داشت بر رفت و آمد مهاجرین ایرانی در جهت دیدار با خانواده و دعوت خانواده‌هایشان به کانادا؛ و نیز باعث خواهد شد تا سیاست جمهوری اسلامی با ایرانیان مهاجر در ایران سخت‌تر گردد. اگر چه جمهوری اسلامی به خاطر گندی که سیاست خارجی‌اش زده – ظاهراً مسئله خدمات به ایرانیان را با آه و ناله و آب و تاب اعلام می‌کند تا احساسات ایرانیان مقیم کانادا را برانگیزد تا بر علیه سیاست کانادا اعتراض کنند اما کیست که نداند آنچه که برای جمهوری اسلامی اهمیت ندارد حق و حقوق شهروندانش است و تاکنون نیز چند نفری از ایرانیان کانادایی را به عنوان گروگان گرفته و بزندان انداخته است. به نظر من وظیفه ایرانیان و اپوزیسیون ایرانی در کانادا باید این باشد که پیامهای خود را به صورت پتیشن (طومار امضا) و بیانیه‌ها و شرکت در نشست‌ها و کنفرانسهای عمومی دولت به گوش همه به خصوص دولت برسانند.
خلاصه اینکه یکی از این دو کشور مقصر تیره شدن این روابط هستند و چیزیکه نمی‌بایست اتفاق می‌افتاد، افتاده است و حال باید راه چاره را نه با زور و قلدری یا حرکات احساسی بلکه با واقع بینی سیاسی پیدا کرد. بقول شاعر :
چو در طاس لغزنده افتاد مور / رهاننده را چاره باید نه زور.
سیاوش صفاری (دانشجوی دکترا در رشته‌ علوم انسانی دانشگاه آلبرتا – کانادا) :
حمایت از مواضع و منافع اسرائیل یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی هارپر در منطقه خاور میانه بوده‌است
 ۱- جان بیرد، وزیر خارجه کانادا، در زمان اعلام خبر قطع روابط دیپلماتیک با ایران به چند مورد کلی به عنوان دلایل این تصمیم‌گیری اشاره کرد. اما طرح هیچ کدام از موارد ذکر شده (منجمله حمایت ایران از تروریسم، برنامه هسته‌ای، تهدید ایران علیه اسرائیل، نقض حقوق بشر) تازگی ندارد. بعلاوه قطع کامل روابط دیپلماتیک و بستن سفارت‌ها امریست که کمتر در روابط بین الملل اتفاق می‌افتد. کما اینکه حتی در زمان انقلاب ۱۳۵۷ و یا در دوران اشغال سفارت آمریکا در تهران روابط دیپلماتیک میان کانادا و ایران همچنان برقرار بود. به همین خاطر به نظر می‌رسد که برای فهمیدن دلایل این تصمیم باید به دلایل اعلام نشده و غیر علنی و به سیاست کلی دولت محافظه کار استفان هارپر در قبال ایران توجه کرد. دولت هارپر در چند ماه گذشته در جهت حمایت از برخورد نظامی با ایران حرکت کرده. هارپر و جان بیرد هر دو ایران را به عنوان بزرگ‌ترین خطر علیه صلح و امنیت جهانی معرفی کرده‌اند و دولت محافظه کار تحریم‌های شدید اقتصادی علیه ایران اعمال کرده. حمایت از مواضع و منافع اسرائیل یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی هارپر در منطقه خاور میانه بوده و به نظر میاید که در میان متحدین کانادا تنها کشورهایی که از تصمیم قطع روابط با ایران استقبال کردند اسرائیل و آمریکا بوده‌اند.
 ۲- به نظر من نمی‌آید که سیاست دولت هارپر تاثیر زیادی بر روابط جامعه بین الملل با ایران داشته باشد. در عین حال قطع روابط دیپلماتیک به این معناست که امکان دیالوگ بین کانادا و ایران وجود نخواهد داشت. نکته دیگر اینکه در گذشته فشارهای بین المللی بر ایران در زمینه حقوق بشر و احکام زندان، اعدام، و یا سنگسار در مواردی نتیجه مثبت داده است. همانطور که سفیر سابق کانادا در ایران اخیراً در مقاله ای در روزنامه گلوب اند میل اشاره کرده، قطع روابط دیپلماتیک به این معناست که کانادا عملا توان تاثیرگذاری در این زمینه را از دست می‌دهد. اهمیت این مساله به ویژه از آنجاست که شماری ایرانیان شهروند کانادا در ایران زندانی هستند و دو نفر از آن‌ها (حمید قاسمی شال و سعید ملک پور) به اعدام محکوم شده‌اند. با قطع روابط اکنون کانادا فقط از طریق کشورهای واسطه می‌تواند پی گیر وضعیت این افراد باشد.
 ۳- مسلماً این تصمیم تبعات منفی برای جامعه حدوداً نیم میلیونی ایرانی – کانادایی خواهد داشت. بسته شدن سفارت ایران در اتاوا ایرانیان ساکن کانادا را از خدمات کنسولی منجمله صدور یا تمدید پاسپورت و خدمات مشابه محروم می‌کند. چند هزار دانشجوی ایرانی در کانادا مشغول تحصیل هستند که حالا برای تمدید ویزا با مشکل مواجه شده‌اند.
پیمان وهاب زاده (دکتر در جامعه شناسی و استاد دانشگاه ویکتوریا – بریتیش کلمبیا) :
قطع رابطه دیپلماتیک میان ایران و کانادا برای ایرانیانکانادائی ابدا خبر خوبی نیست. دشواری‌های روزمره‌یآن برای ایرانیان مهاجری که به زادگاه خود رفت و آمدمی‌کنند بسیار دردسر آفرین خواهد بود.
 ۱- روشن است که از زمان کشتن زهرا کاظمی، فتوژورنالیست کانادائی ـ ایرانی، در سال ۲۰۰۳ در زندان اوین، خودداری مقامات ایرانی در برابر خواسته‌ی دولت کانادا برای رسیدگی به پرونده‌ی قتل وی، روابط دیپلماتیک ایران و کانادا با شتاب به سردی گرائید. کانادا که از مهم‌ترین طرف‌های تجاری و روزی بزرگ‌ترین صادرکننده گندم به ایران بود، کم کم روابط خود را به گونه‌ای همه جانبه با ایران کاهش داد. همانگونه که هم‌میهنان کانادائی ایرانی‌تبار می‌دانند، شهروندی کانادا در دنیا به دید احترام نگریسته می‌شود، از آن رو که کانادا هماره در قبال شهروندانش در هر کجای دنیا، در حدود قانون، مسئولیت خود را نشان داده است. اهمیت اصرار کانادا برای رسیدگی به پرونده قتل خانم کاظمی را باید در این راستا درک کرد. اکنون نیز چند ایرانی کانادائی در زندان‌های ایران به سر می‌برند و از آن جمله است مورد سعید ملک پور که در یک سناریوی ساختگی به مجازات مرگ محکوم شده است. سیاست ایران در مورد این پرونده سازی‌ها این بوده که با گروگان گیری شهروندان کشورهای دیگر (مانند ماجرای سه کوهنورد آمریکائی) از کشورهای مورد نظر باج سیاسی و دیپلماتیک بگیرد.
ناگفته نماند که در چند سال اخیر دولتی دست راستی رهبری کشور را در دست دارد که به تندی کانادا را از سنت و شهرت جهانی این کشور ــ که کشوری پاسدار صلح شناخته شده ــ دور می‌کند. کانادا از جنگ کُره تا جنگ دوم عراق و حضور در افغانستان در جنگی شرکت نکرده اما هماره نیرو نظامی خود را در اختیار سازمان ملل قرار داده بود تا حافظ صلح و مذاکره کننده میان طرفین متخاصم باشد. جنگ داخلی قبرس و جنگ‌ بالکان و نسل کشی رواندا، این‌ها سند حافظ صلح بودن کانادا بوده و هستند. این سنتی است بس محترم، اما به نظر می‌رسد که در سیاست خارجی محافظه کاران کانادا جائی نداشته باشد. با این حال، قطع رابطه دیپلماتیک با یک کشور با عرف جهانی در تضاد است و معمولاً حرکتی دشمنانه تعبیر می‌شود. از این رو دانسته نیست که چرا دولت کانادا ناگاه چنین تصمیمی گرفت.  بیهوده نیست که این تصمیم موجب گمانه‌زنی‌هائی شده است در مورد حمله نظامی به ایران که بخشی از سناریوی یکسان سازی خاورمیانه است تا رژیم‌های مخالف غرب را از سیاست منطقه حذف کنند (مانند لیبی و سوریه).
آقای هارپر نخست وزیر و آقای بِرد وزیر امور خارجه سه دلیل برای این تصمیم ناگهانی مطرح کردند: ایران حامی تروریسم جهانی است؛ ایران ناقض حقوق بشر است؛ ایران به قراردادها و عرف دیپلماتیک احترام نگذاشته و نمی‌گذارد (مانند گروگان گیری کارکنان سفارت امریکا یا ماجرای حمله به خانه رایزن فرهنگی سفارت آلمان برای دستگیری نویسندگان ایرانی). روشن است که در هر سه مورد حکومت ایران ناقض قوانین بین المللی، حتی قوانینی که خود نیز آن‌ها را امضاء کرده است، بوده و هست. اما شگفت آن است که ناگاه این و دیگر رفتارهای ناانسانی حکومت ایران در این زمان وجدان دولتمردان محافظه کار را آزرده است. افزون بر این، آقای بِرد از نگرانی در مورد امنیت جان کارمندان دیپلماتیک کانادائی در ایران سخن گفت. اما با ارجاع به این نکته دانسته نیست که چه عملی از سوی کانادا باید صورت گرفته باشد که ممکن است متضمن خطر برای کارمندان کانادا در ایران باشد. آیا تهدید امنیتی عینی است؟ اگر چنین است دولت کانادا باید با شفافیت سبب‌های آن را اعلام کند. اعلام نکردن دلایل امنیتی به گمان من تنها راه می‌برد به افسانه سرائی برای توجیه تصمیم دولت.
نکته‌ی دیگری را هم بیفزایم و آن اینکه با حضور دولتی با ایدئولوژی محافظه کارانه، در جهان بینی نزدیک به جمهوری خواهان امریکا و در سیاست خارجی نزدیک به اسرائیل، دو سه سالی است که چهره‌های تازه ای ــ به عنوان «کارشناس» ــ در کمیته های پارلمانی مجلس عوام و سنای کانادا حاضر می‌شوند که از رویکرد خاصی دفاع می‌کنند: قرار دادن ایران در لیست کشورهای حامی تروریسم، بیرون آوردن مجاهدین خلق از لیست گروه های تروریستی، و دفاع از ادامه‌ی فشار اقتصادی و آمادگی برای فشار نظامی بر ایران. این سه رویکرد به روشنی نشانگر رویکرد براندازنده در برخورد با رژیم ایران هستند. در واقع کمیسیون‌های دولت و مجلس تنها کسانی را «کارشناس» می‌دانند که از سیاست «براندازی از بیرون» دفاع کنند.
متاسفانه این روزها ژست دفاع از حقوق بشر می‌تواند توجیه گر سیاست‌های توسعه طلبانه شود. در حالی که کانادا بیمه پزشکی را از پناهندگان دریغ می‌کند و به نویسندگان و کوشندگان ایرانی که در خطر هستند ویزای توریستی نیز نمی‌دهند، صدها «آقازاده» و خانواده‌هایشان با ثروت‌های کلان که به صورت مهاجر سرمایه گذاری به این کشور آمده‌اند، در خیابان‌های شهرهای کانادا آزادانه اسب تروای حکومت ایران می‌شوند.
 ۲- قطع روابط دیپلماتیک اعلام غیررسمی مخاصمه است. در برخی موارد کشورها از قطع روابط برای به اصطلاح «صفر کردن» روابط استفاده می‌کنند. یعنی چندی قطع روابط پایه‌ی مذاکرات تازه‌ای میان دو کشور می‌شود تا رابطه‌ی سیاسی خود را با دیگری از نو تعریف کنند و پس از مذاکرات به عادی سازی رابطه می‌پردازند. به نظر نمی‌رسد مورد اکنونی ما چنین باشد. چنان که گفتم دانسته نیست که مبنای تصمیم اخیر دولت کانادا چیست. گمانه زنی‌ها را در اینترنت می‌توان دید: از یورش نظامی اسرائیل بر ضد تاسیسات اتمی ایران تا آغاز دور تازه ای از تحریم‌ها.
از سوی دیگر، قطع رابطه دیپلماتیک به معنای رفع مصونیت جزائی حکومت و شهروندان ایران در این کشور است. شهروندان کانادائی ـ ایرانی که از جمهوری اسلامی ایران صدمه خورده‌اند اکنون می‌توانند در دادگاه های کانادائی از ناقضان حقوق خود شکایت کنند. در صورت محکومیت، حکم جلب این ناقضان به اینترپل فرستاده می‌شود و ایشان ممکن است در خارج از مرزهای ایران دستگیر شده و به کانادا مسترد شوند. هر چند این روند ممکن به نظر می‌رسد، در بیشتر موارد متاسفانه عملی نیست. در زمینه‌ی دادخواهی از نقض حقوق بشر توسط رهبران ایران، البته، راه‌های قانونی دیگری مانند دادگاه بین‌المللی نیز هستند که به خاطر پیچیدگی کار این دادگاه‌ها از شرح آن‌ها می‌گذرم.
 ۳- قطع رابطه دیپلماتیک میان ایران و کانادا برای ایرانیان کانادائی ابدا خبر خوبی نیست. دشواری‌های روزمره‌ی آن برای ایرانیان مهاجری که به زادگاه خود رفت و آمد می‌کنند بسیار دردسر آفرین خواهد بود و به زودی عواقب این قطع رابطه دیپلماتیک اثر خود را نشان خواهد داد. از این روست که یکی از نتایج این مساله کاهش مسافرت مهاجران به ایران خواهد بود. نکته ای که هنوز روشن نیست آن است که آیا دو کشور به توافق خواهند رسید تا آیا کشور سومی به صورت «حافظ منافع» در ایران و کانادا امور کنسولی این دو کشور را به عهده بگیرد.
قطع رابطه‌ی دیپلماتیک هرگز هیچ گرهی از مشکلی نگشوده و نمی‌گشاید. به نظر من ایرانیان کانادائی می‌توانند کمپینی برای برقراری رابطه میان دو کشور راه بیندازند و به نمایندگان فدرال خود نامه بنویسند. حزب‌های اپوزیسیون در مجلس مخالفت خود را با این تصمیم دولت هارپر اعلام کرده‌اند، اما بدون فشار جامعه‌ی کانادائی ـ ایرانی هیچ حرکتی نمی‌تواند وجهه‌ی شایسته‌ای داشته باشد  .
ویکتوریا ـ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲
رامین جهانبگلو (دکتر در فلسفه و استاد دانشگاه تورنتو – انتاریو) :
طبیعتا زمانی که دولت هارپر خود را به طور شفاف متفق دولت نتانیا هو میداند ، نمیتواند ارتباط دیپلماتیک خود با ایران را ادامه دهد
۱- به نظر بنده بستن سفارت ایران در اتاوا یک استراتژی از پیش تعین شده بود که در ارتباط مستقیم با دو سیاست است:
نخست، آوردن فشارهای بیشتر بر دولت ایران به دلیل شکست مذاکرات هسته ای و سپس تاکید بر سیاست اسرائیلی دولت هارپر. طبیعتاً زمانی که دولت هارپر خود را به طور شفاف متفق دولت نتانیاهو می‌داند، نمی‌تواند ارتباط دیپلماتیک خود با ایران را ادامه دهد.
 ۲- در قرن بیستم دیپلماسی همیشه جایگزین جنگ بوده و از جنگ جلوگیری کرده است. بحران موشکی کوبا در دوران ریاست جمهوری کندی با دیپلماسی حل شد. آن‌هایی که طرفدار جلوگیری از جنگ هستند طبیعتاً طرفدار دیپلماسی هستند. دیپلماسی هنر “نه ” گفتن به جنگ است. کانادا در گذشته نقش دیپلماتیک مهمی را در جهان بازی کرده است ولی اکنون به نظر می‌رسد که دارای دیپلماسی ضعیفی است. به قول یکی از دوستان که در وزارت خارجه کانادا کار می‌کند، بیشترین توجه این وزارت خانه در امضاء قراردادهای تجاری با کشورها است.
 ۳- همان‌طور که میدانید بیشترین ضربه را دانشجویان و آن‌هایی می‌خورند که قصد رفت و آمد میان کانادا و ایران را دارند. به اضافه آن‌هایی که به کارهای دفتری سفارت احتیاج دارند، اکنون باید مثل ایرانیان آمریکا رفتار کنند. از طرف دیگر نباید فراموش کرد که سفارت ایران در اتاوا اهداف سیاسی خاصی هم داشت که علیه مخالفان جمهوری اسلامی شکل می‌گرفت. بنده و دوستان دانشگاهی در کانادا چندین بار اعلامیه‌هایی در مخالفت با فعالیت‌های ایده اولوژیک سفارت امضاء کردیم.