۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبه

ستاره ها

سکوت کاملي است در آپارتمانم؛
هم اکنون که شمع ميسوزد؛
و همينطور عمرم؛
همه چيز را پايانيست؛
حتي براي اين شمع؛
و آن ستاره عاشق.
با علاقه اي عميق؛
صفحات کتاب را ميکاوم؛
تا که ستاره اي بيابم؛
ستاره ايکه فکرم را روشني بخشد ؛
و راهنمايم در تاريکي ؛
مثل همين شمع؛
که عمرش را با من و شما تقسيم کرده است.
وحال که اين جستجوبه پايان خود رسيده؛
شمع خسته را به استراحت فرا ميخوانم.
برتخت خوابم دراز ميکشم ؛
با ستاره هايي در افکارم.

سپتامبر 1998
"ع-گ"

۲ نظر:

bahram گفت...

آقا شمعت همیشه روشن باشه
اگه پروانه لازم بود بفرمایید در خدمت باشیم

مرتضي عبدالعليان گفت...

سلام بهرام عزيز؛
ما همه پروانه ايم و در خدمت هم .
ميبوسمت
دلت شاد و تنت سالم
به اميد ديدار